چند شب پيش به مهماني يكي از دوستانم رفته بوديم جاي همگي خالي خوش گذشت
علت اينكه اين مطلب را مينويسم اينه كه كارشون برام جالب بود ودوست داشتم. چون تقريبا جشن عقدشون بود اونها بعد از اينكه چندسال باهم دوست بودند و تقريبا 2 سالي ميشد كه هركدومشون در دو كشور مجزا زندگي ميكردند، آمدند ايران براي تعطيلات تابستاني ودر عرض 1هفته تصميم گرفتند كه ازدواج كنند وازدواج هم كردند. فقط براي اينكه هفته ديگه مجبورند براي ادامه تحصيل بروند و،6 ماه ديگه ميخواهند برگردند عروسي بگيرند يك مهماني گرفتند.همه چيز خيلي راحت وخوب بود به دور از جنجالهاي مراسم
ما ايرانيها
مسئله ديگه اي كه خيلي خيلي برام جالب وقابل توجه بود اين بود كه دختر وپسر يكي از آقايان آنجا بودند كه واقعا ديدني بود اولش باورم
نميشد اصلا نميشد تصور كرد از يك همچين پدري همچين بچه هايي!!!!!!!
چه خوبه كه هميشه آدما توي اين چند سالي كه هستند و به زندگي كوتاه خود ميپردازند بيخود وبي جهت اتفاقاتي كه به طرق مختلف براشون ميوفته را به ديد بد نگاه نكنند و اون جوري زندگي كنند كه واقعا خوشحالند نه اون طوري كه ديگران خوشحالند چون اين ما هستيم كه مسئول زندگي خودمونيم نه كس ديگه
5 comments:
daghighan doroste, vali be ma az bachegi yad midan ke hamahs movazebe in bashim ke in o oon chi goftan, va hatta migim:"dare darvazeh ro mishe bast, vali dahane mardom ro na"!!
chi mishod age mishod adam baraye dele khodesh zendegi kone na mardom.
I think I should say ... I'd better make no comment!...
are sadegi va asun gereftan khubeh
vali hameh ino midunim ke sharayete adama tarz fekreshun farhangha va va.. ba ham fargh mikoneh va hamin baes mishe hamishe hamechio nashe sadeh gereft be asuni gozarund .shayad sharayet ejazeh nadeh ......
nice friendly post
simple is beautiful
ما با مردم زندگي ميكنيم، نه براي مردم.
Post a Comment