لوح کوروش که قرار است به مدت چهارماه در ایران بماند صبح جمعه وارد کشور و تحویل موزه ایران باستان شد
" منشور حقوق بشر کوروش موسوم به استوانه کوروش استوانهای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش پادشاه بزرگ هخامنشی ساخته شد، این استوانه که جنس آن از گل رس است ۲۳ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان اکدی و به خط میخی بابلی نوشته شدهاست.بررسیها نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست " نبونید " (بختالنصر) و گشوده شدن شهر بابل نوشته شده و پس از آن به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار داده شدهاست."
در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی در بابل در میان رودان (بین النهرین)، هرمز رسام، باستان شناس بریتانیایی آسوری تبار، استوانهٔ سفالین منسوب به کوروش کبیر را یافت. این لوح سفالین استوانهای همان زمان به این کشور استعمارگر منتقل شد و تاکنون در بخش " ایران باستان " موزه بریتانیا نگهداری میشود.
ابتدا تصور می رفت نوشتههای گرداگرد این استوانه گلی از فرمانروایان آشور و بابل باشد. اما بررسیهای بیشتری که پس از گرته برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این " نبشته " در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی و به هنگام ورود به شهر بابل نوشته شده است، نوشته ای که برگردان آن حیرت باستان شناسان را برانگیخت.
" آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. من برای صلح کوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند...اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."
این سخنان پادشاه پیروز و فاتح شهر بابل از آن رو اهمیت دارد که بدانیم در کتیبه های بازمانده از دیگر پادشان بزرگ و قدرتمند گذشته همچون " آشور نصیرپال " (884 پم.)، " سِـناخِـریب " (689 پم)، " آشور بانیپال " (645 پم.) پادشاهان آشور و " نبوکَد نَصَر دوم " پادشـاه بـابل (565 پم.) چنان پیروزمندانه از غارت و جنایت بر علیه مردم سرزمینهای مغلوب سخن رانده شده که مو بر تن هر جنبنده ای راست می کند.
در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی در بابل در میان رودان (بین النهرین)، هرمز رسام، باستان شناس بریتانیایی آسوری تبار، استوانهٔ سفالین منسوب به کوروش کبیر را یافت. این لوح سفالین استوانهای همان زمان به این کشور استعمارگر منتقل شد و تاکنون در بخش " ایران باستان " موزه بریتانیا نگهداری میشود.
ابتدا تصور می رفت نوشتههای گرداگرد این استوانه گلی از فرمانروایان آشور و بابل باشد. اما بررسیهای بیشتری که پس از گرته برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این " نبشته " در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی و به هنگام ورود به شهر بابل نوشته شده است، نوشته ای که برگردان آن حیرت باستان شناسان را برانگیخت.
" آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. من برای صلح کوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند...اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."
این سخنان پادشاه پیروز و فاتح شهر بابل از آن رو اهمیت دارد که بدانیم در کتیبه های بازمانده از دیگر پادشان بزرگ و قدرتمند گذشته همچون " آشور نصیرپال " (884 پم.)، " سِـناخِـریب " (689 پم)، " آشور بانیپال " (645 پم.) پادشاهان آشور و " نبوکَد نَصَر دوم " پادشـاه بـابل (565 پم.) چنان پیروزمندانه از غارت و جنایت بر علیه مردم سرزمینهای مغلوب سخن رانده شده که مو بر تن هر جنبنده ای راست می کند.
1 comment:
خيلي باعث افتخاره
يك مامان
Post a Comment