پنج شنبه آخرين جلسه كلاس خانه يكي از دوستاي خوبمون كه اهل بوشهر هستند بوديم بعد از كلاس يك نهار خوشمزه برامون درست كرده بود كه بيا و ببين
نهار را كه خورديم بحث به مسافرت و عيد و اين حرفها كشيده شد نفهميديم يكهو چي شد كه چشم باز كرديم ديديم اين دوست عزيزمون داره به همسرش زنگ ميزنه كه براي هممون بليط هواپيما تهيه كنه
به همين راحتي اين همه آدم خودمون را خراب كرديم سرشون.از شانسمون براي هممون هم بليط بود
جالبه كه ما خانمها همديگه را ميشناسيم ولي هيچ كدام از آقايان همديگه را نديدن تا به حال. ولي فكر كنم كه مسافرت پرخاطره اي باشه وبه هممون خوش بگذره. من تا حالا بوشهر نرفتم خيلي دلم ميخواست يك روزي حتما برم.خلاصه از اين دوست عزيزمون هم ممنونيم كه حاضر شده مارو تحمل كنه
2 comments:
See Here or Here
فکر کنم اون دوستتون احتیاجی نداره کسی رو تحمل کنه چون با رفتن این همه دوست عزیز پیشش حتما حسابی خوش به حالش می شه.نگران آقایون هم نباش اگه بیشتر از ما بهشون خوش نگذشت کمتر نمی گذره!!
یک مامان
Post a Comment