Wednesday, April 05, 2006

در 7 سالگي فرزند ودر علائم بلوغ فرمايند

امروز هواي تهران برعكس ديروز و پريروز گرم شد ه وكمي هم آلوده گفتم تا ميتونيم بايد از اين هوا استفاده كنيم.ولي چه كم بود من اين شعري را كه مينويسم امروز جايي خوندم به نظرم جالب آمد.(از آقاي زورويي
وارد 7 شد حسام الدين
در همين روز 8 فروردين نيمه مردي ، علي العجاله شده پسر بنده 7 ساله شده هركه ديدش ز دوست يا فاميل در همين چند روزه تعطيل گفت :به به،چه قد و بالايي چه سري،چه سري،چه دمي،عجب پايي عاقبت گرگ زاده ،گرگ شده چقدر بچه ات بزرگ شده موقع زن گرفتنش شده است گر نجنبي يكي زنش شده است فكر زن باش و از همين حالا نم نمك آستين بزن بالا...... الغرض،در خصوص بچه و زن هر كسي تكه اي پراند به من زين سخنها،زكودكي، بنده ميشدم شرمگين و شرمنده هي عرق مينشست بر كمرم خاصه بر پيش مادر و پدرم پس براي پسر،شدم در شك: نكند شرمگين شود طفلك از قضا،محفلي خصوصي شد باز هم صحبت از عروسي شد دقتي ويژه در پسر كردم زير چشمي به او نظر كردم ديدم از فرط شرم و حجب و حيا يك وجب،نيش طفلكي شد وا! دفعتتا،مثل آفتاب از شرق چشمش از ذكر نام زن زد برق گوييا كشتيش به گل مانده سالها،آرزو به دل مانده يا كه پنداري آن كه مضمون گفت وصف ليلي براي مجنون گفت ديدم اين طفل ضاهرا نوچه ميچكد آبش از لب و لوچه در همين سن،براي زن داري مي زند بال بال،انگاري نه كه اصلا بدش نمي آيد بلكه اظهار شوق فرمايد الغرض،كودكم جوان شده است دوره آخرالزمان شده است

1 comment:

Alireza said...

lovely peom, man hanooz ghesmati az maghaleh dost dashtaneto khondam. guilty as charged!:-)