Tuesday, April 28, 2009

nemikham

Cheghadr bade ke az yeki khoshet nayad vali har chandvaght yekbar davateton kone khonatonva to majbor beshi be khatere tarafet beri khonashon. Enghadr in roozha khastam ke hoseleye hichkaso nadaram hala ta asr ke bayad sare kar basham bad ham yerooz darmion clase varzesh seshmbeha ham clase TA roozaye dige ham ya mehmonim ya mehmon darim vaghean khastam har ki az door mibine mige vay khosh behaleton cheghadr gho mizani vali vaghean ziadesh ham aslan khoob nist. shayadam alan vaghean daram ghor mizanam chon ghoram miad.

Sunday, April 26, 2009

  • Dirooz belakhare bad az 2 sal raftam clase badansazi sabte nam kardam

  • Az vaghti karamo minevisam taghriban hamashon anjam mishan khodaroshokr

  • Vaghti hava mesle alan kami khonake va nam name baroon miad koli hese khoob va mosbat behem mide:)

Wednesday, April 22, 2009

توصيه هاي ثروتمندترين مرد جهان براي پولدار شدن

سخت كار كنيد
كار كردن سخت و زياد همواره با سود و مزايا همراه است اما صرفا صحبت كردن زياد چيزي به جز فقر به دنبال ندارد
دور از تنبلي
يك خرچنگ خواب زده را ،جريان آب دريا به راحتي با خود ميبرد
به درآمدهاي خوب فكر كنيد
هيچگاه منبع درآمد نداشته باشيد بلكه براي خود منابع درآمد داشته باشيد
درست خريد كنيد
اگر چيزي را كه نياز به آن نداريد بخريد طولي نميكشد كه هرانچه كه بدان نياز داريد را از زندگي خود خارج كرده و ميفروشيد
پس انداز
هيچگاه باقي مانده پولي را كه پس از خريد كردن در جيبتان ميماند پس انداز نكنيد بلكه آنچه را كه پس از پس انداز كردن مي ماند را خرج كنيد
دخل و خرج در زندگي
به معناي اين نيست كه اگر چترتان سوراخ دارد كفشي براي خود بخريد
نظارت بر دخل و خرج
هميشه از وضعيت مالي خود آگاه باشيد يك شكاف كوچك ميتواند كشتي به چه بزرگي را غرق كند
خطر كردن
هرگز عمق رودخانه را با هر دو پا امتحان نكنيد
سرمايه گذاري
هيچگاه تمام تخم مرغهايي را كه از آشيانه مرغ خانگي جمع ميكنيد در يك سبد قرار ندهيد

Tuesday, April 14, 2009

Zemestan dar bahar

Didane barf az posht panjere toye ye otaghe garm ba deli aram che keifi dare faghat heif ke.....

Wednesday, April 08, 2009

اپيزود ۲ : خيانت

چند سالي ميگذشت که دايره آبي قطعه گمشده خود را پبدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود ، يک دايره آبي کوچک با يک شيار کوچک

زمان ميگذشت و دايره آبي کوچک ، بزرگ مي شد. هر چقدر که دايره بزرگ تر ميشد شعاع آن هم بيشتر ميشد و مساحت شيار که ديگر اکنون تبديل به يک فضاي خالي شده بود نيز بيشتر

آنقدر اين فضاي خالي زياد شد و دايره ناراحت تر که ناچار براي کمک به سراغ پدر رفت و به او گفت : پدر شما چرا جاي خالي نداريد ؟ پدر گفت : عزيزم جالي خالي نه ، قطعه گمشده . هر کسي در زندگي خود قطعه گمشده دارد من هم داشتم ، مادرت قطعه گم شده ي من بود . با پيدا کردن او تکميل شدم . يک دايره کامل . پسر از همان روز جست و جوي قطعه ي گمشده خود را آغاز کرد . رفت و رفت تا به يک قطعه اي از دايره رسيد شعاع و زاويه آن را اندازه گرفت درست اندازه جاي خالي بود ولي مشکل آن بود که قطعه زرد بود

دايره باز هم رفت تا اينکه به يک مثلث رسيد که فضاي خالي خود را با قطعه هاي رنگارنگ کوچک پر کرده بود

دايره ديگر از جست و جو خسته شده بود تا اينکه به يک قطعه مربع گمشده رسيد ، به او گفت شما قطعه گمشده من را نديديد ؟ قطعه مربع گريه کرد و گفت : من هستم - ولي شما مربع هستيد و قطعه گمشده ي من قسمتي از دايره - من اول قطعه اي از دايره بودم يعني دقيقا بگويم قسمتي از شما و منتظرتان که يک مربع قرمز آمد . قطعه ي گمشده او مربع بود ولي من گول خوردم و خود را به زور داخل فضاي خالي او کردم ، به مرور زمان تغيير شکل دادم و به شکل فضاي خالي مربع در آمدم .ولي او قرمز بود و من آبي ، به هم نميخورديم . اکنون پشيمانم. من قطعه ي گمشده ي شما هستم

دايره که ديد قطعه گمشده خود را پيدا کرده سعي کرد او را در فضاي خالي خود جا دهد اما نشد ، بنا بر اين او را با طناب به خود بست و خوشحال راه افتاد . حرکت کردن با يک قطعه که سبب بد قواره شدن دايره شده بود خيلي سخت بود ولي دايره تمام اين سختيها را به جان خريده بود و با عشق حرکت ميکرد. رفت و رفت ولي ناگهان گودال را نديد و داخل آن افتاد و گير کرد . بخت به او رو کرده بود که قطعه ي گمشده اش قسمت بالاي او بود و گير نکرده بود . قطعه گمشده به او گفت : من را باز کن تا بروم و کمک بياورم

قطعه ي گمشده رفت و هيچ وقت برنگشت . دايره هم سالها آنقدر گريه کرد تا بيضي شد ( لاغر شد) . و توانست از گودال بيرون بيايد . دلش شور ميزد که نکند اتفاقي براي قطعه گم شده افتاده باشد . دنبال او به هر سو رفت . تا اينکه بالاخره او را پيدا کرد . کاش هيچ وقت او را پيدا نمي کرد

در بابر مشكلات مانند چه هستي؟

وقتي كارها خوب پيش نميروند چه چيزي دوست داريم؟
دوست داريم هويج باشيم ياتخم مرغ يا قهوه؟
سه ديگ آب را روي آتش بگذاريد.در ديگ اول مقداري هويج در ديگ دوم تعدادي تخم مرغ و در ديگ سوم مقداري قهوه بريزيد.بعد از 15دقيقه آنها را از ديگ خارج كنيد.هويج ها سخت بودند حالا نرم شدند،درون تخم مرغها نرم بود حالا سفت شده اند،،دانه قهوه ناپديد شده اما آب رنگ و بوي شگفت انگيز قهوه را دارد،حالا درباره ديگ ها فكر كنيد.آب جوشيده شبيه مشكلات زندگي است.رويدادها آنطوري كه ما ميخواهيم اتفاق نمي افتند،مردم آنگونه كه ما انتظار داريم رفتار نميكنند.ما خيلي سخت كار ميكنيم اما نتايج كمي بدست مي آوريم چه اتفاقي مي افتد وقتي با مشكلات
روبروميشويم؟
ميتوانيم شبيه هويج ها باشيم قوي و محكم برويم ولي نرم و ضعيف برگرديم.
ميتوانيم مثل تخم مرغ ها باشيم كارها را با قلبي مهربان وحساس شروع كنيم و با دروني سخت و بي احساس به اتمام برسانيم.
ميتوانيم مانند دانه هاي قهوه باشيم وقتي با مشكلات روبرو ميشويم ميتوانيم فرصت تازه اي بسازيم،چيزهاي جديدي ياد بگيريم،دانش ها، مهارتها وتواناييهاي جديدي در خود كشف كنيم و در تجربه بزرگ شويم.
جهان پيرامونمان را بهتر درك كنيم و براي موفقيت تلاش كنيم...و دوباره نلاش كنيم.ما بايد آنچه را كه انجام ميدهيم باور كنيم...تسليم نشويم و صبور باشيم و جلو رويم
برگرفته از مجله موفقيت "