Tuesday, April 29, 2008

خواستگاری و بله بران

مراسم خواستگاری معمولاٌ بدین ترتیب بود که مادر داماد به چند تن از زنانی که کارشان پیدا کردن دختر بود می سپرد که اگر دختری را با شرایط مورد نظر وی در نظر دارند به وی معرفی کنند و یا درصدد پیدا کردن چنین دختری باشند . پس از مدتی یکی از زنان دختری را در نظر گرفته و به همراه یک یا چند تن از زنان خانواده داماد برای دیدن دختر مورد نظر سرزده به خانه او می رفتند دختر دم بخت بعد از مدتی با کاسه ای آب وارد اتاق خواستگاران می شد و آب را به آنها تعارف می کرد و پس از آن به کناری می نشست . در این هنگام یکی از خواستگاران که از همه با تجربه تر بود به طرف دختر رفته و چادر و یا چارقد دختر را کنار زده دستی به سر وی می کشید و موهای دختر را جابجا می کرد تا ببیند که مبادا دختر کچل باشد و موهاعاریه ای باشد . بعد از مطمئن شدن از موها ، شروع می کرد به بو کردن دهان و زیربغل و خلاصه تمامی بدن دختر ، که خدای ناکرده بوی بد ندهد . پس از انجام این تشریفات و مورد پسند واقع شدن دختر ، به خانه داماد برگشته و شرح ماجرا را توصیف می کرد و داماد نیز با شرحی که خواستگاران می دادند تصویر دختر را در ذهنش مجسم می کرد و آنگاه موافقت و یا عدم موافقت خود را اعلام می داشت .در صورت موافقت داماد ، پدر وی به همراه چند تن از بزرگان فامیل به خانه دختر رفته و به اصطلاح شیرینی می خوردند فردای آن روز مادر و خاله و عمو و دیگر کسان نزدیک داماد برای بله برون به خانه عروس رفته و راجع به مهریه و شیربها و روز عروسی و مسائلی دیگر نظیر آن صحبت می کردند . پس از چند روز از خانه داماد هدایایی به وسیله چندین مجمع به منزل عروس فرستاده می شد که وسایل درون مجمع ها معمولاٌ عبارت بودند از : یک عدد انگشتر با حلقه طلا ، یک کاسه نبات ، دو کله قند ، تعدادی لباس برای پدر و مادر و خود عروس که بسته به فصول سال از جنس های مختلف انتخاب می شده است . البسه ای که برای عروس فرستاده می شد معمولاٌ عبارت بود از : یک چادر ، یک پیراهن ، یک تنبان با دامن ، یک جفت کفش ، دو جفت جوراب ، یک یا دو عدد چادر ، یک یا دو عدد پستان بند و زیرجامه همچنین مقداری از میوه های فصل و شیرینی نیز جزو اصلی این هدایا به شمار می آمده است

Saturday, April 26, 2008

(1) رسم و رسوم ازدواج


یکی از اعتقادات در رابطه با بخت گشایی این بود که وقتی فرد پنبه زنی را به داخل خانه برای کار می آوردند . منتظر می شدند تا پنبه زن به منظور انجام عملی برای مدتی دست از کار بکشد و در این هنگام فوراٌ دختر دم بخت خانه را دور از چشم پنبه بزن آورده و از توی کمان پنبه زنی عبورش می دادند و معتقد بودند که به زودی زه کمان وی پاره خواهد شد و به این ترتیب نیز بخت دخترشان باز می شود . در صورت پاره شدن چله کمان ، جازدن آن کار بسیار مشکلی برای پنبه زن ها بود و به همین خاطر پنبه زن ها سعی می کردند تا جایی که ممکن است کمانشان را رها نکنند تا دست هیچ دختری به آنها نرسد و باعث پاره شدن زه کمان آنها نشود .برای بخت گشایی کار دیگری نیز می کرده اند و آن اینکه هر گاه درون خانه و یا در منزل همسایگان ، برای نذر گوسفندی می کشتند . مادری که می خواست هر چه زودتر دخترش به خانه بخت برود . چادر دخترش را به همراه مقداری پول و با یک کله قند به قصاب می داد و از وی می خواست که چادر دخترش را از درون روده گوسفندی عبور دهد و بر این اعتقاد بودند که دختر با سر کردن آن چادر ، به زودی بختش باز می شود .از دیگر معتقدات مردم برای بخت گشایی و همچنین برآورده شدن دیگر حاجات خویش ، دوختن پیراهن مراد بوده است . این مراسم به این شکل بود که در روز بیستم و هفتم ماه مبارک رمضان که روز قتل این منجم می باشد . زن ها آرایش کرده به مساجد می رفته اند تهرانی ها عموماٌ در مسجد شاه تجمع می کردند و با پارچه هایی که از قبل تهیه کرده بودند در بین دو نماز پیراهن مردا می دوختند و معتقد بودند که با پوشیدن این لباس کلیه حاجت های آنها از جلمه گشاده شدن بخت آنها برآورده خواهد شد و در بین بعضی از زنان این اعتقاد نیز بود که پارچه پیراهن ذکر شده را بهتر است که از پول حاصل از گدایی خریداری نمایند .

Tuesday, April 22, 2008

??

چند وقته كه سردرگم شدم نميدونم ميخواهم چكار كنم خداروشكر همه چيز خوبه، اتفاقاتي كه دوست دارم پشت سر هم دارن ميوفتن به سادگي.مسئله اي كه كمي سردرگمم كرده اينه كه ديگه كارم را دوست ندارم يعني بعد از 5 سال احساس ميكنم بازدهي ندارم علاوه بر اينكه چيز جديدي هم ياد نميگيرم. دوست دارم جوري كار كنم كه ساعت كاريم كمتر باشه وتوي اون زمينه اي كار كنم كه دوست دارم بيشتر در زمينه هنرهايي كه دارم مشغول باشم.بدجوري رفتم تو اين فكر كه از كارم بيام بيرون مخصوصا كه مشوقم هم قويه. نميدونم چي ميشه .به نظرم يك اراده قوي ميخواهد.

Wednesday, April 09, 2008

آسان يا سخت؟


در سفر بوشهر يكي از دوستان عزيزم كه همراهمون بود بيماري ام اس داشت. قبل از سفر كه با هم صحبت ميكرديم گفت راستي اونجا آمپول منو كي ميزنه؟من هم گفتم من ميزنم.خلاصه رفتيم و شب سوم ساعت 11 شب موقع آمپول زدن بود كه دلهره گرفتم. به همراه يكي ديگه از دوستام رفتيم تو اتاق قبلش هم به دوستم گفتم اگهمن نتونستم تو بزن.لازم به ذكر است كه آمپول بايك دستگاهي زده ميشه يعني به عبارتي شليك ميشه.
بعد از مقدمات لازم و آماده شدن سرنگ و آموزش طرز زدن من شروع كردم ولي يكهو ديدم كه قلبم داره تند تند ميزنه براي همينهم محول كردم به دوستم. اون هم بدتر از من دستاش ميلرزيد(واقعا كه) براي همين هم ديدم من كه مسوليت را قبول كردم خودم هم بايد تمامش كنم.دستگاه را گرفتم و با اعتماد به نفس كامل شروع كردم و به كمك دوستم شليك.وقتي كار تمام شد انگار يك بار بزرگي از روي دوشم برداشته ش
د
.

Friday, April 04, 2008




Belakhare eid ham tamam shod vali cheghadr zood aslan fekr nemikardam enghadr sari begzare .
Panj rooze aval ke hamash khoone boodam va mashghoole moraghebat az babam chon aslan nabayad tekon mikhrd va kheili sakht bood.be ghole khodesh 3 ta bache bozorg karde ke ye kish beshe pash va dotaye dige beshan dastash too ye hamchin roozi.
Badesh ke tavalodam bood va oon rooz ham kheili behem khosh gozasht mehmooni dashtim.
ye restrante khoob ham raftim be name" Davinchi" tooye hotel esteghlal ke kheili khoshgel boo va ghazahash ham khoshmaze bood beheton tosie mikonam ke hatman berid.
Ye rooz ham raftim cinema filme "Majnoone Leili".Filme jalebi bood az lahaze dastan vali kolan bedarde javoonaye 19 ya 20 sale mikhore.
Bad ham ba jame doostan raftim Booshehr ke kheili kheili khoob bood har chand ke kheili baraye sahebkhoone zahmat dashtim vali kheili khoob bood koli ham aks gereftim ke baratoon mizaram.
Aval az hame inke peajesh kheili khoob bood ba inke ta fiha khaledonemon ra gashtan vali kheili tamiz va ghashang bood ye joraee engar ekhtesasi bod chon faghat ta 2 saate aval khodemon boodim.gharar bood berim jazireye khark ke bekhatere tofan nashd berim.gashte rooye aab ham mikhastim berim ke oon ham nashod vali ta deletoon bekhad raftim bazar va be ghli ashghal kharidim.
dar kol safare kheili khoobi bood az haminja az doostani ke hamrah boodan tashakor mikonam va bekhosoos az mizbane azizemoon.
Dirooz bargashtim ke man kamelan bihoosh shodam chon oonja kheili kam khabidim va shabe ghablesh ham 2 saat bishtar nakhabie boodim.
In ham az tatilate norooz ke mesle baad gozasht;)