Monday, December 21, 2009

شب یلدا

بازم یک شب یلدای دیگه اومد.یادمه پارسال منو و شوشو جان اولین شب یلدامونو دوتایی جشن گرفتیم ولی امسال پیش بابا اینها هستیم.شرکت هم یک حال اساسی بهمون داده گفته میتونیم ساعت3 بریم فردا هم ساعت 9 بیایم سرکار.همین کار کوچک کلی روحیه بهمون داد دستشون درد نکنه البته مثل هر سال که آجیل و هندوانه بهمون میدن
امسال هم دادن ولی خوشگل تر.اینم عکساشه
نوشته روی کارت هم به دست خط مدیر عاملمونه.
فکر که میکنم میبینم چقدر این سنتهای قدیمیمون قشنگن و چه خوبه که ما بتونیم حفظشون کنیم
یلدای همتون خوش ومبارک

Saturday, December 12, 2009

آنفلانزاي خوكي يا غير خوكي؟

خدا نصيب گرگ بيابون نكنه اين ويروسهاي جديد رو.3روز مريض شدم البته كم و بيش هنوز هم هستم خيلي بد بود با چندتا عطسه شروع شد و بدن درد و گلو درد و تب .گلو دردي كه نميتونستم آب دهنم را قورت بدم.حتي جون نداشتم چيزي بخورم.
ياد اون روزايي كه خانه پدر مادر بوديم راحت مي خوابيدم مامان برام سوپ درست ميكرد آب پرتغال و ليمو ترش ميگرفت ناز مو ميكشيد بخيراي روزگار. شوخي بود خداييش همسر گرامي هم موارد را رعايت ميكنند.ديگه امروز صبح مجبور شدم بيام سركار اميدوارم بدتر نشم.