Monday, August 06, 2007

عشق

و ناگهان زن گناهكار شهر حاضر شد. زني كه مي دانست مسيح در خانه مرد فرديسي در حال غذا خوردن است. بطري مرمرين محتوي معجون را برداشت. پشت سرش ايستاد. كنار پاهايش نشست پاهايش را با اشك چشمانش شستشو داد.پاهايش را با موي سرش خشك كرد پاهايش را بوسيد. پاهايش را با معجون تقديس كرد. مرد فريسي كه او را دعوت كرده بود، با مشاهده اين منظره انديشيد : اگر اين مرد پيامبر باشد حتما مي داند زني كه او را لمس مي كند كيست....او زني گناهكار است. مسيح شروع به حرف زدن كرد: شمعون مي خواهم چيزي به تو بگويم، شخصي كه به ديگران پول قرض مي داد، دو بدهكار داشت.يكيشان 500 دينار وديگري 50 دينار به او بدهكار بودند. چون هيچيك از اين دو نفر براي بازپرداخت بدهي پولي نداشت،آن شخص طلب خود را بخشيد. خوب تصور ميكني كداميك از آن دو مرد شخص طلبكار ودر عين حال بخشنده را بيشتر دوست داشته باشد؟ شمعون پاسخ داد: كسي كه پول بيشتري داشته. مسيح گفت: پاسخ درستي دادي.آنگاه اشاره به زن كرد و ادامه داد: اين زن را ميبيني؟ من به خانه تو آمدم ولي آب برايم نياوردي. ولي او پاهاي مرا با اشكهايش شست و با موهايش خشك كرد.تو ورود مرا تبرك به حساب نياوردي ولي او از لحظه ورود به بوسيدن پاهاي من پرداخته. تو روي سرم آب مقدس نريختي ولي او مرا با آن معجون تقديس كرد
به همين دليل بايد به تو بگويم كه بيشتر گناهان او بخشيده ميشوند زيرا بيشتر عشق ورزيد، ولي كسي كه كمتر عشق بورزد كمتر گناهانش بخشيده ميشود پائولو كوئيلو

3 comments:

Alireza said...

nice:)

Chegini said...

Really interesting.

Anonymous said...

Bishak oon zane gonahkar tahavoli roohi dashte va eshghesh vagheee boode .Kasi ke in tahavol dar zendegish ijad beshe khode bekhode roohash taltif yafte va eshgho molatefat dar oon namayan mishe. Bishak bakhshesh gonahane in ensan az sarcheshme eshgh jari migardad