Tuesday, March 02, 2010

آدمها مثل کتابهای توی کتابخانه هستند

آدمها مثل کتابهای توی کتابخانه میمونن.بعضیها کسالت بارند و آدم دوست تداره از توی قفسه بیارتشون بیرون چه برسه بخواد فصل به فصل مرورشون کنه.ولی بعضی از کتابها همیشه با آدمند.کتابهای محترمی که وقت دلگیری ،وقت شادمانی ،وقت کنجکاوی و وقت جستجوی خاطره هاورق میخورند و فصل های صد بار خوندشون مرور میشه.یک دفعه وسط این بحثها آدم دو صفحه کشف میکنه که انگار وقت صحافی درست از هم جدا نشدن و به هم چسبیده اند وتازه آدم میبینه چقدر حرف نگفته میان این صفحههای به هم چسبیده باقی مانده بوده. چقدر میشه تازه بود حتی وقتی کتاب بارها ورق خورده . نههههههه تازگی کاغذ که از چوبه و کهنه میشه ،تازگی وازه هاست که آدم را میشونه پای صحبتهای یک آشنای دوررررررررررررررررررررررررررررر فرشید منافی

1 comment:

Anonymous said...

daghighan hamintore
''verahram''