Sunday, November 04, 2007

همت

ديروز عصر بعد از كار منتظر تاكسي ايستاده بودم يك پرايد سفيد كه روي درش يك چيزي شبيه به ابوذر نوشته شده بود نگهداشت و من هم سوار شدم.روي صندلي جلو سوار شده بودم. همينطور كه بيرون را نگاه ميكردم احساس كردم كه كنار دنده ماشين انگار يك چيز ديگه اي شبيه به دنده هست كه آقاي راننده اون را هم مثل دنده عوض ميكنه. يكهو جاخوردم متوجه شدم كه اين آقا اصلا پا نداره يعني تقريبا از وسطهاي استخوان ران ، ديگه چيزي نبود.حسابي شوك شده بودم و اشك توي چشمهام جمع شده بود. از طرفي هم خوشحال شده بودم كه كاري كردن كه يك چنين آدمهايي هم بتوانند كار كنند سيستم گاز و كلاژ وترمزش خيلي برام جالب بود .ولي چه خوب بود كه ماشين هاي اتوماتيك در اختيار اينجور آدمها ميگذاشتند فكر كنم اينكه در اين واحد با يك دست هم دنده عوض كني و هم گاز و كلاژ ترمز بگيري خداييش توي اين شهر پر ترافيك خيلي سخته و تمركز خاصي ميخواهد

5 comments:

mayra said...

kheili vaght pish man az in nu mashina didamm.va kheili konjkav budam ke bebinam in agha chetorii ham ba dast ,dandeh avaz mikoneh ham kelaj migire ham rolo tu dastesh dareh.vali az tarafi nemishod yani dorost nabud ziad zol bezanam.
hamun ruzam in ghadr mashghale dashtam yadam raft .yani fekr nakonam baraye kesii gofteh basham.alan goftii mano yade un ruz andakhtii .man dashtam az sherkat miraftam khunehh .

Anonymous said...

Avalesh ke dashtam mikhundam fekram chon monharef hast, raft ye jahaye dge lol

Anonymous said...

khobe ke in emkan ro dare hadeaghal mosafer keshi kone

Anonymous said...

هورا!!!!!!!!!!
بلاخره موفق شدم بیام تو!!!!

Anonymous said...

هورا!!!!!!!!!!
بلاخره موفق شدم بیام تو!!!!