Sunday, November 25, 2007

سه روزه كه بالاخره مثل اينكه پاييز ما هم شروع شده وباران بند نمياد و كوهها هم برف آمده و من خيلي خوشحالم چون فصل اسكي نزديكه البته شنيدم كه پريروز پيست توچال باز شده. بعد از مدتها مامانم رفته مسافرت. تازه ميفهميم كه وجودش چقدر خوبه و جاي خاليش كاملا احساس ميشه.بيچاره بابام 4 وعده مجبور شد غذايي كه مامانم پخته بود بخوره چون من وقت نكردم غذا درست كنم و جمعه ها هم كه خودش غذا درست ميكنه (پيتزا) فقط ديشب من زحمت كشيدم براي امروز غذا درست كنم.البته خدا را شكر نه بابام و نه برادرام شكايتي نكردند البته من و برادرام كه 3 وعدشو اصلا خانه نبوديم كه بخوان شكايتي بكنن. خلاصه امشب هم كه غذا بپزم ديگه خدارا شكر مامان جان فردا بعد ازظهر ميان.

3 comments:

Ocean said...

Hi Nirvana,

It is a good practice to cook before you get married. I did not do any thing at my parent's house so the first year of my marriage although my husband would help (those days he would help more than now)it was hard for me and I would cut my fingers or burn my hands all the time but now after 8 years of marrige my husband believes that I cook better than his mom and my own mother!!

Anonymous said...

وای به حال من که فقط اون دو سه روزی که تو از مامانت دور بودی مامانم رو دیدم!!!

Anonymous said...

قبلی من بودم
یک مامان