Saturday, December 13, 2008

مهماني خاطره انگيز

ديشب منزل يكي از اقوام شوشو در ساختمان آ اس پ دعوت بوديم.آخر شب كه مهماني تمام شد با بلند شدن يكي از بزرگان فاميل بقيه هم بلند شدند از جمله ما
آسانسورهاي اين ساختمان نميدونم آشنايي داريد يا نه، مثل خود ساختمان خيلي قديميه.ما هم حدود 12 نفر بوديم و همه باهم سوار آسانسور شديم كه از طبقه 17 بياييم پايين.از 12 نفر 7 نفرش بالاي 50 سال داشتند.خلاصه چشمتون روز بد نبينه كه شوهر عمه شوشوي عزيز بازيشون گرفت و 2 تا دكمه را زدند كه دو طبقه ايستاديم تا بالاخره بين طبقه 1 و 2 گير كرديم و هر كاري كرديم نتونستيم دوباره راه بيوفتيم.از آنجايي كه همه كله ها هم گرم بود نه تنها كسي نترسيد بلكه همه انگار خيلي هم يهشون خوش ميگذشت وميخنديدند.تا اينكه موبايل يكي آنتن داد و زنگ زديم به صاحبخانه كه تاسيسات را خبر كند در اين فاصله چند تا پسربچه مشغول نجات دادن ما بودند.تا اينكه موفق شدند در را باز كنند.خوب در باز شد ولي حالا چه جوري اين خانمها و آقايان مسن بايد از ارتفاع 1 متري شايد هم بيشتر اون هم با لباس مهماني بروند بالا چون ما بين 2طبقه گير افتاده بوديم و از همه بدتر اينكه در آسانسور مثل يك گيوتين عمل ميكرد و مرتب بسته ميشد.البته يكي از بچه هاي ناجي سطل آشغال راهرو را داد تا بگذاريم زير پامون و بياييم بالا.خلاصه با بدبختي همه آمديم بالا تا اينكه آخرش جناب تاسيسات تشريف آوردند.بيچاره صاحبخانه كلي خجالت كشيد و خيلي هم عصباني شد و حسابي باهاشون دعوا كرد كه اينهمه پول گرفتيد ولي هنوز اين آسانسورهاي عهد بوق را عوض نكرديد
واقعا خيلي زور داره .بالاخره اين هم نوعي مديريت در اين مملكت گل وبلبل ما

2 comments:

Bingala said...

khoda pedare zakaria ro biamorze ke zendegi ro ghabele tahamol karde bad form ;))

Anonymous said...

اينا همش يه نشونه اس كه بشيني خونه ات و انقدر ددري نباشي!! خجالت بكش يا مهموني هستي يا مهمون داري يا اينكه يكي از شما ها مريضه يا جفتتون مريض هستيد!!!!!!! واقعن خوش باشيد