Wednesday, December 27, 2006

Adam & Eve Interactive Sleeping Bag



Pratt design grad Alyona Makeeva's masters thesis was titled Designing for a Better Marriage. One of the thesis products was this Adam & Eve Interactive Sleeping Bag. "My thesis explores the notion of marriage in today’s America, as it’s affected by social changes and cultural tradition, and how design can bring back the affinity and genuine communication into a family. Inside the warm top cover of the sleeping bag are 12 Tyvek panels that can have multiple uses. You and your lover can write your special romantic memories, keep a running diary during a long romantic excursion, copy your favorite love poems, draw, use each panel for an individual theme, or use just one panel per trip to keep a shared "post-card" to record highlights of your times together. You can also use the Adam & Eve Interactive Sleeping Bag at a bridal shower activity where guests can write their well wishes, naughty or romantic suggestions... wherever your creativity takes you! Inside or outside the bag, find your own Garden of Eden!".

Monday, December 25, 2006

كتابخانه

مدتي بود كه دنبال كتابخانه اي ميگشتم تا بتونم هر وقت خواستم برم و درس بخونم. كاملا نااميد شده بودم چون اولا برعكس چيزي كه به نظر مياد تعداد كتابخانه هاي موجود خيلي محدود است و اونهايي هم كه هست ساعتهاش اداريه كه به درد من نميخوره ويا اينكه عضو جديد نميپذيرند خلاصه بعد از پرسوجوهاي انجام شده با كمال تعجب متوجه شدم كه دقيقا سر خيابونمون يك كتابخانه است كه گويا بعد از كتابخانه ملي بزرگترين كتابخانه خاورميانه است.!!!!!!!واقعا جاي تاسف دارد كه يك چنين مكاني وجود دارد ولي انقدر اطلاع رساني ضعيف است كه ما كه بغل گوشمونه بي خبريم

Sunday, December 17, 2006

Bottle-and-glass, together at last




Ye chandroozie ke ehsase marizi daram vali nemidonam che marizii,hame fekr mikonan ke ghiafe gereftam vali mane bichare marizam oon ham az noe MOZMEN.
Begzarim matlabi dar jae didam goftam bezaram shayad shoma ham khohetoon biad.


Hardy Wines has launched the Shuttle, which "features a 187ml (single serve) acrylic wine bottle securely sealed by its own acrylic wine glass. The tamper-proof bottle is opened by a simple twist-top action, which also releases the glass in which the wine is poured." Plus, you get to keep the glass afterwards. Finally, an end to guzzling wine directly from the bottle

Sunday, December 10, 2006

اتوبوس

بالاخره يكبار هم كه شده يك فكر جالب براي اين اتوبوسهاي ما كردند طبق معمول هر روز صبح سوار اتوبوس شدم براي رفتن به سر كار، يك چند ماهي ميشه كه براي اين خط ما اتوبوسهاي جديد ايران خودرو گذاشتند كه انصافا هم اتوبوسهاي خوبيند چون نسبت به اتوبوسهاي قبلي بزرگتر است وجاي بيشتري داره وداراي تهويه مطبوع هم هست تنها عيبي كه داره اينه كه دوريدف از صندلياش روبروي هم است كه جاي پاي آن كوچيكه و دو نفري كه روبروي هم مينشينند كمي زانوهاشون به هم ميخوره خلاصه اينارو گفتم كه بگم به اين اتوبوسهاي دوست داشتني امروز يك چيز جديد اضافه شده.كنار هر رديف صندلي روي بدنه يك جايگاهي درست كردند كه به تعداد صندليهاي اون رديف 1 كتاب داستان كوچك گذاشته بودند. من كه خيلي پسنديدم . جالب اينجا بود كه همه مشغول خواندن بودند و از هيچكس صدايي درنمي آمد فقط خداكنه كه ايندفعه ديگه مردم شخصيت خودشون را حفظ كنند و چند وقت ديگه شاهد كتابهاي پاره يا نوشته شده( يادگاري) نباشيم

Monday, December 04, 2006

?

بعضي وقتها انگار لازمه كه آدمها خواسته يا ناخواسته به جاهايي بروند يكي از دوستانم براي پايان نامه اش با 2 نابينا بنا به موضوعش دوست شده كه جزو افراد نابغه محسوب ميشوند. آنها دختر(افغاني)و پسري هستند كه مدتي با هم دوست بودند و بعد از مشكلات فراوان و مخالفت خانواده پسربه افغانستان رفته وآانجا باهم ازدواج ميكنند وبه ايران بازميگردند. بعد از بازگشت در اينجا مهماني در خانه خودشان ميگيرند وما را هم دعوت ميكنند خانه اي بسيار كوچك شامل يك اتاق ويك جاي نقلي به عنوان آشپزخانه مجلس جالبي بود همه كساني كه آنجا بودند از دوستانشون بودند به غير خودشان يك خانم ديگر هم نابينا بود كه شوهرش نابينا نبود. پسر عموي داماد هم نابينا بود. دختر تقريبا 16 يا 17 ساله اي بود كه علاوه بر اينكه نابينا بود كرولال هم بود وقتي ميخواست متوجه بشه كه ما چه ميگوئيم دستش را زير گلو روي حنجره مان ميگذاشت و از ارتعاش ان متوجه ميشد كه ما چه ميگوييم. واقعا عجيب بود 3 ساعتي آنجا بوديم همه ميگفتند وميخنديدند انگار نه انگار كه آنها از يكي از بزرگترين نعمتهاي خدا بي بهره هستند آنوقت ما كه سالم هستيم و هيچ مشكل خاصي نداريم بعضي اوقات سر مسائل كوچك زندگي بي تابي ميكنيم و ناشكري بعضي وقتها فكر ميكنم كه خداوندچنين بندگاني را آفريده كه آدمهايي مثل ما از آنها درس بگيريم.

بالماسكه2

نميدونم چرا چند روزه كه نميتونم چيزي پست كنم انگار اينسايت بلاگ سپات هم قاطي داره مرسي ازكساني كه نظراتي داده بودند البته مثل اينكه سوال بيخودي كرده بودم چون تعداد نظرات كم بود جاي همگي خالي شب خوب وخنده داري بود فكر نميكردم كه همه مسئله را جدي بگيرند و لباسهاي بالماسكه بپوشند، تنها 1 يا 2 نفر بودند كه با لباس عادي آمده بودند صاحبخونه كه تولدش هم بود به شكل كادويي درآمده بود كه سرو دست وپا داشت خيلي بامزه شده بود. شخصيتهايي كه بودند : جراح ، مرد عرب، زن عرب ، فسطيني با اسلحه ، مرد جاهل، تارزان ، خلبان ،پيرمرد دماغ گنده، جودي ابوت، پسر جنگل ، سرباز وشاه رومي ،رومئو، پسرهايي كه به شكل زن شده بودند و......من هم سرخپوست يودم كه انصافا هم خوب شده بودم خلاصه كه خيلي جالب بود اين هم خودش تنوعي بود كه شبي باشه متفاوت از شبهاي ديگه

Thursday, November 23, 2006

I'm gone go to Ballmaske Party tonight.
I think that's an interesting but it's bad for me because I don't know What I'm tobe yet:((
I should think faster.
I like you predict ke man che shakhsiati khaham shod;))

Sunday, November 19, 2006

صندلي

از شركت آمدم بيرون هوا هم كمي سرد شده بود و تاريك، به همراه دوستم به سمت ايستگاه اتوبوس ميرفتيم كه بريم كلاس طبق معمول با صفي طولاني روبرو شديم و از آنجايي كه راه طولاني در پيش داشتيم ايستاديم تا اتوبوس بعدي آمد تا بشينيم، سوار شديم. طبق موارد ديگه در اينجا هم حق خانمها پايمال شده و قسمت خانمها داراي 8 صندلي بيشتر نيست. صندليهاي 2نفره تمام شده بود ما نشستيم روي 2 صندلي پشت به هم.من داشتم با موبايلم صحبت ميكردم كه متوجه شدم صداي جروبحث دوستم با كسي مياد. برگشتم و متوجه شدم كه خانمي با سني حدود 35 با هيكلي درشت اصرار داشت كنار دوستم بشينه!!!! او هم بهش ميگفت :"خانم ما هم خسته ايم و راه هم زياد نميشه اينطوري نشست شما متونيد صبر كنيد با اتوبوس بعدي بريد كه بشينيد." ولي اين خانم گوشش بدهكار نبود و حرف خودشو ميزد ميگفت": من فرهنگيم و..... ميخوام بشينم مگه چي ميشه يك كم بري اونور تر تا منم بشينم." دوستم هم بهش گفت:" خانم شما مثل اينكه خودتو تو آينه نگاه نكردي كه اين حرف را ميزني." من غش كرده بودم از خنده خلاصه من به دوستم گفتم كه بيا كنار من بشين مثل اينكه اين خانم زبان مارو نمفهمه اون شب هم گذشت ولي متاسفانه اين مسائل كم نيست و مدام تكرار ميشه حيف كه ما آدمها نميتونيم كمي همديگر را درك كنيم و حد وحدود خودمون را بدونيم

Wednesday, November 08, 2006

چرا دار

بعضي اتفاقات واقعا آدم را از خود بي خود ميكند چند روز پيش طرفهاي عصر بود كه برادر كوچكترم با عجله و هراسان از بيرون برگشت، چيزي برداشت و رفت داستان از اين قرار بود كه يكي از دوستاش كه 18 سال بيشتر نداشت خودش را از ميله كمدديواري دار زده بود!!!!! برادر 10 سالش آمده در كمد را باز كرده واين صحنه را ديده وشوك شده طفلك البته دليل كارش هنوز معلوم نيست. خيلي جاي سوال داره كه پسري در اين سن كه در كنكورهم رتبه 21 آورده يعني بچه باهوش ودرسخوني هم بوده چرا بايد چنين كاري بكند؟!! البته شايد هم بعضي ها از هوش زيادشون يكهو قاطي ميكنند ودست به چنين كارهايي ميزنند البته به نظر من بيشتر اين قضيه را بايد از چشم خانواده ديد تا خود بچه لابد مشكل يا فشاري هم از طرف خانواده روي اوبوده كه چنين كاري كرده چون فكر ميكنم خيلي جرات ميخواد كه كسي دست به خود كشي بزنه اون هم به اين روش واقعا شنيدن چنين داستانهايي جاي تاسف داره

Friday, November 03, 2006

Wedding Party

Shabe ghabl man be aroosie yeki az doostanam rafte boodam.Elate inke daram in matlabo minevisam ine ke kheili khosh gozasht va systemeshon ham baram jaleb bood. Avalan ke ona 2ta aroosi gerefte boodan yeki baraye famil va yeki baraye doosta. Systeme pazirae kheili khoob bood chon zamani ra baraye sarfe sham nazashte boodan (koktel party)yani ghazaha serve mishod,mesle sushi, tostaye kochik ,mahie sardin,.... Masole in kareshon ye sherkati bood ke sahebesh Swiss dars khonde bood. Be jaye orkestr ham az DJ estfede karde boodan ke on ham kheili khoob bood. Jaleb bood ke chanta mehmone swissi ham dashtan;) kholase jaye hamegi khali bood hamamon kafe pehamon taval zad. Be in natije residam khoobe ke adam injori aroosin begire chon kheili bishtar khosh migzare ta inke familasho davat kone ta bian baghali polo bekhoran va badesham hamash harfaye mokhtalef bezanan rajebe inke chi kam boodo chi ziad.

Tuesday, October 31, 2006

NOKIA

NOKIA چند روز به سميناري دعوت شديم در دانشگاه تهران با عنوان" تحقيق در طراحي گوشيهاي شركت دو طراح يكي ايراني و ديگري فنلاندي سمينار جالبي بود طبق معمول در هر كاري و در هر جايي از اين دنيا يك ايراني هم هست كه اين البته باعث افتخار ماست آنها تحقيقاتي را در ايران و آفريقا وچين و ژاپن انجام داده بودند تا ببينند در طراحيهاي آينده شان چه مسائلي را بايد در نظر بگيرند تا بيش از پيش بازار را قبظه كنند. كه البته به نتايجي هم رسيده بودند بعد از سخنرانيها جلسه پرسش و پاسخ برگذار شد.يكي از تماشاچيان سوالي مطرح كرد مبني براينكه سياست شركت مزبور در 5سال آينده چه ميباشد؟!! كه ميتوان گفت هم سوال جالبي بود و هم احمقانه در پايان از نمايشگاه كارهاي دانشجويان فوق ليسانس بازديد كردند واينطور به نظر ميرسيد كه خيلي هم خوششان آمده در حين جلسه من به ياد وبلاگ عليرضا افتادم كه ميگفت Presentationبايد چه خصوصياتي داشته باشه تا جذاب باشه چون در كل اين جلسه به نظرم جالب بود ولي زياد جذاب وگيرا نبود

Sunday, October 22, 2006

روشهاي غلبه بر بي حوصلگي ودلزدگي وتنوع طلبي

چند شب پيش قبل از خواب مشغول خواندن كتابي بودم. به مطالبي رسيدم كه به نظرم آمد اگر در اختيار شما قرار دهم شايد به درد شما هم بخورد. البته موارد قابل توجه زيادي داشت كه من آنچه به نظرم كاربرديتر ميرسيد به طور خلاصه براي شما ميگم براي غلبه بر بي حوصلگي از اين كارها سود ببريد
سعي كنيد هرازچندگاهي در زندگي خود تغييراتي هرچندجزئي ايجاد كنيد بيكاري وفقدان فعاليت يك عامل مهم در ايجاد بي حوصلگي است. با نشستن و به نقطه اي خيره شدن چيزي عوض نميشود اين باور كه زندگي، كارو.... بي معني ميباشند ميتواند شما را تا مرز خودكشي ببرد.اين وظيفه خودشماست كه به زندگي خود معنا بخشيد هر روز يك چيز جديد ياد بگيريد وبه علم خود بيافزائيد به فعاليتي دست بزنيد كه در شما استرس ملايمي ايجاد ميكند. مانند برد وباخت در بازي
به ياد داشته باشيد كه هيچ چيز كسالت آور نيست.اين ذهن شماست كه همه چيز را كسل كننده ميبيند. افكار خود را تغيير دهيد تا احساسات شما نيز تغير يابند حس كنجكاوي خود را برانگيزيد ونسبت به پيرامون خود بي تفاوت نباشيد خيالپردازي كنيد وبه آرزوهاي خود دست پيداكنيد.البته نه بيش از حد تكرار فعاليتهاي روزمره ويا از روي عادت بسيار خسته كننده است.مثلا هرروز براي صبحانه چايي شيرين نخوريد، يك روز هم قهوه يا شير بخوريد ويا هر روز سر يك ساعت يك كار خاصي را انجام ندهيد هربار سر قرار ملاقات يك دست لباس مشابه به تن نكنيدو يا در كافي شاپ فقط ميلك شيك سفارش ندهيد با يك هديه بدون مناسبت طرف خود را غافلگير كنيد

Monday, October 16, 2006

Avali barfe paeezi

Emrooz avalin barf rooye kohaye Alborz ra poshand.
vaghean taze emrooz bad az 1 sal nafaskeshidane vaghi yadam omad.Kasani ke dar Tehrane doodalood nistan shayad harfe mano motevajeh nashan.
Sobh ke dashtam piade miamadam ta savar mashin besham biam sare kar enghadr hava ali va ghashang bood ke delam nemikhast rah tamom beshe.
Omidvaram ke emsal ke az alan avalin barf roye koha omad zemestane porbari dashte bashim ta betonim hesabi deli az aza dararim;)

Monday, October 02, 2006

weblog 2

Fekr konam hich kas be webloge dovomi ke man dorost kardam tavajohi nakarde. Bad nist ye sari be ghesmate Profilam bezanid.

Monday, September 25, 2006

روغن مقدس

چند روز پيش به طور تصادفي همراه يكي از دوستانم شدم كه به دنبال روغن مقدس براي كسي ميرفت گويا روغن مقدس روغني است كه مسيحيان هنگامي كه غسل تعميد ميدهندو همچنين هنگام مراسم عيد پاك داخل آب مقدس ميريزند و از آن مي نوشند ويا به عنوان تبرك از آن برمي دارند. البته اين روغن چيست وفلسفه آن از كجا آمده را نمي دانم اول به همراه مادر يكي از دوستانمان كه از ارامنه مي باشد به منزل يكي از خادمين كليسا كه او نيز دوست ايشان بود رفتيم. منزل عجيبي بود، كوچك و تاريك . نميدونم چرا به ياد فيلمهاي روسي افتادم .خانم خيلي چاقي بود كه صورت مهرباني داشت. وارد شديم داخل آشپزخانه اش رفتيم ونشستيم تا آمد. كمي با دوستم صحبت كردو اينكه چه ميخواهد و اينكه از آنها امضا گرفته شده كه ديگر به مسلمانان هيچ سرويسي ندهند!!!! ولي چون ما آشنا بوديم اين كار را برايمان ميكنند كمي از دينشان گفت و كتاب انجيلي آورد.صليب را بوسيد چشمانش را بست و دعايي مي كرد.به زبان فارسي با خدا صحبت ميكرد بعد هم به زبان عجيبي چيزهايي ميگفت كه ما نفهميديم مثل جادوگرها. بعد هم گفت كه ما اين روغن را نميتوانيم به اين سادگيها به دست بياوريم.چون هر قطره آن كه استفاده ميشود بايد ثبت شود. خلاصه اينكه يك انجيل به ما هديه داد وما هم تشكر كرديم ورفتيم به سمت كليسا من تابه حال به كليسا نرفته بودم و هميشه دلم ميخواست اين كار را بكنم.به كليسا كه رسيديم متوجه شديم داخلش مراسم عروسي است. دوست ارمنيمان با كشيشي كه دم در بود شروع به صحبت كرد كه باز ما متوجه نشديم كه چه گفت . به هرحال هرچي كه گفت به ما اجازه دادند تا به آرامي وارد كليسا شديم.وقتي وارد شدم ناگهان به ياد كتاب "راز داوينچي" افتادم ومو به تنم سيخ شد. كشيش اصلي مشغول خواندن از روي كتاب بود وعروس وداماد هم پشت به ما ايستاده بودند. مراسم بسيار جالب وروحاني بود.من اشك توي چشمانم جمع شده بود. به نظرم مراسم آنها بهتر وقشنگتر ازمراسم عروسي ماست. چون آرامش و خلوصي داشت كه در مراسم ما ديده نميشه در آخر صداي گروه كر بلند شد وبا تمام وجودم احساس آرامش ميكردم. بعد هم وارد محراب شديم ودعا خوانديم وخارج شديم با خودم فكر كردم كه آدمها هر لحضه ممكنه به طور ناخواسته به جاهايي روند كه شايد در خودآگاهشان هرگز اين اتفاق نميافتد

Wednesday, September 20, 2006

استعفا

بدین وسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است
چون می توانم آن را بخورم!
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و
با دوستانم بستنی بخورم
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم
می خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ> اهمیتی هم نمی دادم
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند
می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم > نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به ... این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما
من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
نویسنده: سانیتا سالگا

Wednesday, September 13, 2006

آدمهاي بزرگ يا وسايل كوچك

گاهي وقتها با خودم فكر ميكنم آيا ما آدمها هميشه به همين سايز بوديم؟ كوچكتر بوديم،بزرگتر بوديم، اصلا چرا به اين سايز هستيم؟ حالا اين عكسارو ببينين چه جالبه حالا به نظر شما كدوم سايز معقولتره؟

Sunday, September 10, 2006

به سادگي

چند شب پيش به مهماني يكي از دوستانم رفته بوديم جاي همگي خالي خوش گذشت علت اينكه اين مطلب را مينويسم اينه كه كارشون برام جالب بود ودوست داشتم. چون تقريبا جشن عقدشون بود اونها بعد از اينكه چندسال باهم دوست بودند و تقريبا 2 سالي ميشد كه هركدومشون در دو كشور مجزا زندگي ميكردند، آمدند ايران براي تعطيلات تابستاني ودر عرض 1هفته تصميم گرفتند كه ازدواج كنند وازدواج هم كردند. فقط براي اينكه هفته ديگه مجبورند براي ادامه تحصيل بروند و،6 ماه ديگه ميخواهند برگردند عروسي بگيرند يك مهماني گرفتند.همه چيز خيلي راحت وخوب بود به دور از جنجالهاي مراسم
ما ايرانيها مسئله ديگه اي كه خيلي خيلي برام جالب وقابل توجه بود اين بود كه دختر وپسر يكي از آقايان آنجا بودند كه واقعا ديدني بود اولش باورم
نميشد اصلا نميشد تصور كرد از يك همچين پدري همچين بچه هايي!!!!!!! چه خوبه كه هميشه آدما توي اين چند سالي كه هستند و به زندگي كوتاه خود ميپردازند بيخود وبي جهت اتفاقاتي كه به طرق مختلف براشون ميوفته را به ديد بد نگاه نكنند و اون جوري زندگي كنند كه واقعا خوشحالند نه اون طوري كه ديگران خوشحالند چون اين ما هستيم كه مسئول زندگي خودمونيم نه كس ديگه

Sunday, September 03, 2006

قدر فرصتها را بدانيد

ميليونها نفر از مردم روي زمين گمان ميكنند محكوم به شكست هستند! احساس ميكنند نيرويي بر آنها حاكم است كه با وجود آن نميتوانند به موفقيت برسند. اين افراد ار آنجايي كه تحت تاثير باورهاي منفي قرار گرفته اند،هيچ وقت نميتوانند از فرصتهايي كه زندگي در اختيار آنها قرار ميدهد استفاده مطلوبي داشته باشند وبر همين اساس دست از تلاش برداشته ومنتظر كسي يا كساني ميشوند كه به آنها كمك كنند فرصتها عمر كوتاهي دارند، ممكن است آنها تا رسيدن به كمك از بين بروند.اگر شما بخواهيد به اميد رسيدن كمك دست از تلاش براي رسيدن به اهدافتان برداريد، در حقيقت باارزشترين فرصتهاي زندگيتان را قرباني فردايي كرده ايد كه از ان خبري نداريد. ايتاليايي ها ضرب المثلي دارند كه ميگويد كساني كه منتظر زمان ميشوند، هيچ وقت آن را به دست نمي آورند. به اين فكر نكنيد كه براي شروع نياز به كمك ديگران داريد وبه تنهايي نميتوانيد به روياي اهدافتان برسيد. اگر شما منتظر كسي هستيد تا بيايد وبه شما كمكي كند، مطمئن باشيد كه هيچ وقت نمي آيد يا حتي اگر هم بيايد متوجه شما نمي شود. چون آنها كه نميدانند در ذهن شما چه خبر است. ولي اگر به جاي صبر كردن مشغول به كار شويد واز خود تلاشي نشان بدهيد،كساني كه از اطراف شما ميگذرند متوجه كارهاي شما ميشوند وممكن است از قدرت لازم براي كمك كردن به شما برخوردار باشند. به اين فكر نكنيد كه ديگر از شما سن وسالي گذشته يا به علت جنسيتتان نميتوانيد به روياهاي خود جامه عمل بپوشانيد به خاطر داشته باشيد كه انسان با اولين نفس وارد اين دنيا ميشود وبا آخرين نفس از اين دنيا خارج ميشود تا لحظه اي كه نفس ميكشيد براي تبديل روياهايتان به واقعيت زمان داريد. به جاي اين كه براي ديگران زندگي كنيد تصميم بگيريد تا دير نشده است براي خودتان وروياهايتان زندگي كنيد

Monday, August 28, 2006

Sunday, August 27, 2006

درياچه ولشت

اينم 2 تا عكس ديگه كه ادامه عكسهاي قبل است مربوط به درياچه ولشت است.جاتون خالي رفتيم قايق هم سوار شديم وسط درياچه آرامش عجيبي داشت.با اينكه آفتاب سوزاني بود ولي خيلي خوب بود. هر از گاهي از زير آب حبابهايي ميامد بالا كه فهميدم ماهيها هستند

Saturday, August 26, 2006

من برگشتم

بعضي وقتها آدم دوست داره كه از دنيا و عواملش دور باشه و قط خودش باشه و خودش.من 2 هفته پيش همچين احساسي داشتم براي همين رفتم تو اعتصاب و خوشبختانه بعدش 1 هفته تعطيلات داشتم كه اون هم عامل خوبي بود و الان حالم بهتره واز اين بابت خوشحالم توي اين1هفته يك سفر 3روزه به شمال كه چند تا ازعكسهاي اونارو براتون ميگذارم

درب ورودي خانه

حياط خانه نيما كه روزي آرامگاه او بوده ولي الان به اين صورت درآمده

خانه نيما يوشيج از داخل كوچه

حياط خانه به همراه آرامگاه (از روي عكس گرفته شده نماي قسمتي از خانه از داخل حياط

Monday, August 14, 2006

Safare 1 rooze

Inam chandta aks ke hafteye pish gerefte shod. Man az emrooz miram to etesab.

Monday, July 31, 2006

در تهران چه اتفاقها كه نمي افته

يك مطلب امروز در روزنامه خوندم دوست داشتم كه اگر شما نخوندين هم بخونين جالبه
تونل ۱۵۰۰ متري به سرزمين گنج جويندگان گنج در مراحل بازجويي عنوان كردند فاصله اندكي تا گنج داشتند و اگر دستگير نشده بودند به طور قطع به هدفي كه ماهها در آرزوي آن بودند مي رسيدند و مي توانستند به سرزمين رويايي گنج برسند
گروه حوادث- آزاده مختاري: ۷ جوينده گنج در حاليكه بعد از شش ماه حفاري زيرزميني در چند قدمي گنجي رويايي قرار داشتند توسط كارآگاهان اداره آگاهي تهران بزرگ و مأموران كلانتري ۱۱۶ غافلگير شدند.راهرو به سرزمين گنجهشت ماه قبل هفت مرد با روياي رسيدن به گنجي افسانه اي كه از قديمي ها شنيده بودند در اطراف ميدان محمديه قرار دارد دور هم جمع شدند تا با تشكيل يك باند و با نقشه اي كه از قبل تهيه كرده بودند به گنج برسند. نقشه بسيار دقيق حساب شده بود. آنان مي دانستند كه در حوالي ميدان محمديه (اعدام سابق) در گذشته اي دور كاروانسرايي وجود داشت كه در زيرزمين آن گنجي افسانه اي وجود دارد. گنجي كه مي تواند يك شبه آنها را به مرزهاي خوشبختي برساند. جستجوگران گنج راه حلي را براي رسيدن به گنج ارائه دادند و در نهايت تصميم گرفته شد تا با استفاده از وسايل بسيار مدرن كار حفاري زيرزميني از داخل بنگاه مسيح كه نزديكترين مسير تا گنج بود آغاز شود. اعضاي باند ابتدا با تهيه ۱۰ ميليون تومان يك دستگاه گنج ياب مدرن و دستگاههاي پيشرفته تهويه را خريداري كردند و حفاري از گوشه غربي بنگاه آغاز شد.شبها با خلوت شدن محوطه بنگاه تلاش اعضا باند آغاز مي شد. در شب عده اي به حفاري مي پرداختند و ديگران اطراف را تحت مراقبت قرار مي دادند تا كسي از راز آنان مطلع نشود. در حاليكه دو ماه از شروع حفاري گذشته بود و تونل چند صد متري حفر شده بود شرايط كار در فضاي شبانه بنگاه نامساعد شد و اعضاي باند تصور كردند كه با ادامه حفاري از آن نقطه به طور قطع راز آنان فاش شده و پليس پي به حفاري غيرمجاز آنان خواهد برد. به همين دليل سركرده باند بار ديگر برنامه جديدي را طراحي كرد و سرانجام تصميم گرفته شد كه با خريد منزلي در مسيري نزديك به محل گنج و تونل حفاري شده از راهي ديگر حفاري را ادامه دهند.چند روز بعد از اين تصميم گيري منزلي در پشت بنگاه در فاصله دو كيلومتري با ميدان محمديه به مبلغ ۲۷ ميليون تومان خريداري شد و اين بار حفاري از دو طرف يعني از داخل بنگاه و هم از داخل خانه خريداري شده تا رسيدن به مقصد احتمالي گنج ادامه يافت تا بدين ترتيب با سرعت عمل بيشتري كار تونل به پايان برسد.اختلافات داخلي راز گنج را فاش كرداواخر تيرماه ساكنان كوچه نوري در حوالي ميدان محمديه به رفت و آمدهاي كاميون ها به داخل محله كوچك با كوچه هاي باريك در زمان تاريكي هوا مظنون شدند. آنها متوجه شدند كه در مدت زماني كوتاه دو كاميون خاك از داخل خانه كوچك قديمي خارج شده و چون اهالي ساخت و سازي را در آن مكان مشاهده نكرده بودند به حفاري زمين مشكوك شده و بدين ترتيب ماموران پليس آگاهي تهران بزرگ را در جريان اين حوادث غير عادي در آن محله قراردادند. كارآگاهان بعد از اطلاع رساني با تحت نظر قرار دادن خانه مورد نظر متوجه خاكبرداري و حفاري در آن منزل شدند. در اين ميان اختلافاتي بين كارگران حفار با سردسته هاي باند رخ داد كه باعث شد كارگران به كلانتري ۱۱۶ مولوي مراجعه كرده و ماجراي حفاري اعضاي باند را به پليس اطلاع دهند.با ارايه گزارش به كلانتري ۱۱۶ مولوي و تحقيقاتي كه بر روي شكايت اوليه صورت گرفته بود كارآگاهان پليس مطمئن شدند كه با حفاران غيرقانوني كه انگيزه آنها مبهم بود روبرو شده اند و به اين ترتيب با دستور مقام قضايي دستور بازداشت و بازجويي از آنان صادر شد.دستگيري متهمان و اعترافات جويندگان گنجروز سي و يكم تيرماه كارآگاهان پليس آگاهي وارد عمل شدند. منزل مورد نظر تحت محاصره كامل قرار گرفت و ماموران دو متهم پرونده به نامهاي علي و حسين كه منزل فوق را چندين ميليون بالاتر از قيمت واقعي آن و تنها به دليل نزديك بودن به نقطه گنج خريداري كرده بودند در حال حفاري غيرمجاز دستگير كردند. در بازجويي از داخل منزل متهمان چند قبضه سلاح نيز كشف و ضبط شد. دو متهم ديگر اين پرونده به نامهاي وحيد و مهدي نيز شبانه در مكاني ديگر بازداشت شدند. در بازرسي از منزل اين متهمان يك قطعه آبشخور سفالي و يك تكه لوله سفالي آبرساني مربوط به دوران قاجاريه كشف شد.دستگيري چند قدم مانده به رؤيابا دستگيري سه متهم ديگر اين پرونده در عمليات هاي جداگانه، جويندگان گنج در مراحل بازجويي عنوان كردند كه فاصله اندكي تا گنج داشتند و اگر دستگير نشده بودند به طور قطع به هدفي كه ماهها در آرزوي آن بودند مي رسيدند.سردار مرتضي طلايي فرمانده انتظامي تهران بزرگ روز گذشته با حضور در محل حفاري تونل و بررسي عملكرد پليس براي دستگيري اين متهمان در خصوص تونل حفرشده گفت: تونل از داخل منزل شروع شده و پس از ۱۰ متر در عمق زمين تا حدود يك كيلومتر در طول زمين پيش رفته است، با توجه به تغيير مسيرهايي كه در طول مسير وجود دارد پليس به اين قطعيت رسيده است كه جويندگان گنج طبق نقشه اي دقيق كه توسط حسين و علي تهيه شده بود حفاري خود را براي رسيدن به گنج صورت داده اند. به گفته سردار طلايي اعضاي اين باند با نورپردازي در طول مسير حفاري و فعال كردن سيستم هوارساني به وسيله پمپ هوا طي بيش از ۷ ماه حفاري نزديك به يك كيلومتر پيش رفته بودند. طول تونل به اندازه اي است كه يك انسان به راحتي در حالت ايستاده قادر به راه رفتن در داخل آن است.فرمانده انتظامي تهران بزرگ در خصوص عتقيه هاي كشف شده از اين متهمان گفت: «دو قطعه عتيقه مكشوفه كه جزء ميراث ملي ايران است به مقامات سازمان ميراث فرهنگي تحويل داده شد و اختيار ادامه حفاري ها در حيطه وظايف سازمان ميراث فرهنگي است.

Sunday, July 30, 2006

دو روز پيش به مجلس ختم پدر يكي از دوستانم رفته بوديم.بيش از 10 دقيقه به دنبال جاي پارك ماشين ميگشتيم. كمي منتظر مانديم تا بقيه دوستان هم برسند، مسجد به حدي شلوغ بود كه جاي سوزن انداختن نبود 20 دقيقه توي صف بوديم تا به جايي كه صاحبان عزا نشسته بودند برسيم من اصلا دوست ندارم در اينجور مجالس شركت كنم نميدونستم چي ميتونم براي ابراز همدردي به دوستم بگم ، تمام حرفها تكراري وكليشه اي فقط بغلش كردم و بهش گفتم كه مواظب خودش باشه چون مادرش ميگفت كه خيلي نگرانشيم 15 روزه نه غذا خورده ونه حرفي زده بيچاره پدرش خيلي مرد خوبي بود.چيزي كه برام جالب بود : مادر وپدرش براي معالجه به آمريكا رفته بودند ومتاسفانه پدرش آنجا فوت شدند و1هفته طول كشيد تا جنازه را به تهران بياورند به مادرش ميگفتند كه آنجا تنها نماند وزودتربرگردد ولي گفته بودما دوتايي باهم رفتيم ،دوتايي هم با هم برميگرديم با اين تفاوت كه يكيمون خوابه يكيمون بيدار حيف كه ما آدما تا وقتي زنده ايم قدر همديگر را نميدونيم وبعد از اينكه كار ازكار گذشته به دنبال هم ميگرديم يادمان باشد اندوه هميشه در انتظارپايان قصه هاست و شادي تنها چيزي است كه با تقسيم زياد ميشود

Wednesday, July 26, 2006

Dost dokhtar ya doost pesar?

Chand rooze pish yeki behem sms dad ke 1 daghighe miae paen bebinamet!!
Man ham sherkat boodam kheili taajob kardam ke in ki mitone bashe.kholase bad az chan ta sms raftam paeen didam ye pesari ba kife samsonit va einak istade dame dar raftam jelo salam kard didam cheghadr ashnast kami negah kardam khandid mitonin tasavor konid ke ba che sahnei roobero shodam?
Yeki az doostane dorane dabirestanam bood ba in tafavot ke tagheere jensiat dade bood va pesar shode bod.man dashtam shakh damiovordam bebinin ke adam che hali behesh dast mide.
Modati ba kasi doost boodi hala bad az chand sal ba adame digei robero mishi ajib nist??!!!!!!!!

Wednesday, July 19, 2006

Begin

Be nazre shoma farghe in 2ta aks chie? Kodom behtare? Baraye shoma che mani mide?

Tuesday, July 11, 2006

:(

ديروزبعد از تمام شدن ساعت كاري طبق معمول با دوستم قرار بود بريم كلاس ورزش كه گفت يك سري بريم ونك من يك كاسه سفالي بخرم ، رفتيم من هم يك كوزه در دار خوشكل خريدم كه خيلي ازش خوشم آمد شكل جالب وجديدي داشت خلاصه كم كم داشت ديرمون ميشد رفتيم به سمت كلاس بايد دو كورس ماشين سوار ميشديم. بار دوم كه ميخواستيم سوار شيم سوار اتوبوسي كه داشت حركت ميكرد شديم كه سريعتر برسيم دو ايستگاه بعد بايد پياده ميشديم.اتوبوس خيلي شلوغ بود، ما دم ميله جداكننده زن ومرد ايستاده بوديم:) يك دستم كوزه بود وخيلي هم مواظبش بودم كه ضربه اي بهش وارد نشه با دست ديگرم دوستمو گرفته بودم چون جاي رو نداشتم كه بگيرم. ايستگاه اول را رد كرديم كه راننده يهوبدجوري زد رو ترمز كه هيچ كس نتونست خودش رو نگه دارد،دوستم تعادلشو از دست داد و همه به جلو پرت شديم. من كه دم ميله ايستاده بودم ميله شكست و به شدت پرت شدم روي پله اتوبوس در قسمت مردانه پشت سرم خورد به شيشه دراتوبوس و كمرم هم خورد به پله ودستم هم نميدونم به كجا،دوستم هم افتاد روي من. چشمتون روز بد نبينه خلاصه نفهميدم واقعا اين اتفاقها چه جوري افتاد.الان هم دستمو پشتم كبوده حالا مخم عيب كرده يا نه الله اعلم :) البته اتفاق مهمش اين بود كه كوزه عزيزم طوريش نشد : )اينهم از وضعيت اتوبوسهاي ما آخه آدم به كي ميتونه شكايت كنه حالا اگر من صدمه جدي ديده بودم كي بايد جواب ميداد؟ خدا ميدونه

Monday, July 10, 2006

Federer claims 4th Wimbledon

Roger Federer claimed his fourth straight Wimbledon title with a hard-fought four-set victory over Rafael Nadal. Federer won 6-0 7-6 6-7 6-3 in two hours 50 minutes to join Bjorn Borg and Pete Sampras as the only players to win four years in succession at the All England Club in the open era. On any other surface it would have seemed a logical expectation, but on grass? Surely only few optimistic could have expected a Roger Federer-Rafael Nadal final at the start of the fortnight, but Wimbledon will end with the first grass court match of the new great rivalry in men's tennis

Wednesday, July 05, 2006

Bad Police!

Chandrooze pish dashtam ba 2ta az doostam az sare kar miraftam kharid, kenare khiaboon montazere taxi boodim.Adamaye ziadi istade boodand montazer. kenare ma ye dokhtare fekr konam 22 ya 23 sale kami topol ba ghadi bolan, cheshmo abroye meshki va CHADORI istade bood albate chador arabi, arayeshe molayemi dasht, ghiafeye badi ham nadasht. Mashinaye mosafer kesh rad mishodan vali hich kodom ja nadashtan hamintor ke montazer bodim ye mashine benze Police niroye entezami ke 2nafar jolo va 1 nafar aghab neshaste bood dasht rad mishod ke on nafare poshti didim baraye on dokhtare chadori boos ferestad!!!!!!!!!! Ajib va jaleb nist? In afrad hastan ke edeaye hafeze namose mardomo mikonan. Tasavor konin agar in dokhtar be daste on adam mioftad che balahe ke be saresh nemiovord. khoda be dade ma berese ke bayad be in adama etemad konim va montazer bashim azamon hemayet konan.

Tuesday, July 04, 2006

: )

Migam didane worldcup be in shekl ye mazeye dige dareha :)

Monday, July 03, 2006

سربازي اجباري

هفته پيش برادرم رفت به سربازي.اين سربازي هم تو مملكت ما بساطيه ها البته زياد جاش بد نيست قزوينه به دليل دلتنگيهاي مادر، رفتيم ملاقاتش J ما ساعت 12 رسيديم جايي بود نزديك قزوين تو جاده تابلوي پادگان را بعد از كمي پرس وجو پيدا كرديم يك راه خاكي بود رفتيم تو. يك سرباز بيچاره دم نگهباني بيحال مشغول خواندن كتاب، گفت بفرماييد ما هم رفتيم ، جاده آسفالت شد يك كم سربالايي شد. تابلوي پاركينگ ملاقات كنندگان را ديديم رفتيم جلو پارك كرديم ،تعدادي سرباز مشغول بيل زدن باغچه وجابه جا كردن خاكها با فرقون بودند پدرم رفت و گفت كه برادرم را صدا كنند آنها هم گفتند ساعت نهار ونماز است بعدش مياد منتظر مانديم هوا هم بسيار گرم بود. يك وانت آمد و سربازهاي باغبان رو مثل گوسفند ريخت تو وانت وبرد بالاخره بعد از 5/1 ساعت آمد. ميگفت لطفا ديگه نياييد چون من از محل خوابگاه تا اينجا بايد 5/1 ساعت پياده را بيام تا برسم. ميگفت :همه چيز اينجا خوبه به غير از اينكه تلفن نداره. پاهام تاول زده به خاطر پوتينهاي كوفتي . صورتش هم سوخته بود حسابي حتي گوشهاش هم تاول زده بود توي آفتاب. ميگفت حتي اجازه نميدن كه كرو بزنيم به سوختگيهامون بيچاره دلم براش سوخت خلاصه نيم ساعتي بود ورفت تا بعد از 5/1 ساعت پياده روي در گرماي 2 بعد از ظهر تير ماه به مقصدش برسد

Saturday, July 01, 2006

Akheish

Ta hala be mani vagheie " ye bari az rooye doosham bardashte shode" fekr kardin?ya khodeton hes kardin? Man emroz hamin 1 saate pish in masalaro ba tamame vojodam hes kardam,vaghean ehsase kheili khoobie. vaghean in ehsaso ta khodeton tajrobe nakonin nemifahmin ke cheghadr khoobe:) Dar in chand rooz ke vaght sar kharondan ham nadashtam taze ghadr esterahato bikario donestam albate bikari ke na aramesh va nadashtane ezterabe kar. Hala delam mikhad ke ye mosaferate khoob beram va khastegi dar konam.Vali nemishe,karo chekar konam? Be har hal ....

Thursday, June 29, 2006

Dustcollectors Vases

Man ye chand vaghte ke saram kheili shologh shode nemitonam chizi benevisam. Faghat in matlabo akso mizaram ke bebinin;) Somewhere between Gaetano Pesce and all that Dutch Design are Sebastiaan Straatsma's Dustcollectors: Inspired by objects and shapes who at first have a dual usage--function and decoration--these pieces are based on the classical vases you normally see on antique cupboards. They have the vase function, but are hardly ever used that way. They are status symbols of the past and used as decoration, their real function switched to collecting dust and being beautiful. So why not be honest and make them totally decoration and dust collecting. http://www.sebastiaanstraatsma.com/

Wednesday, June 21, 2006

!!!!نمي دونم چي

الان كه تصميم گرفتم بيام چيزي بنويسم كلي مطلب توي ذهنم بود ولي نميدونم چرا به محض اينكه آمدم شروع كنم همش يادم رفت اصلا نميدونم راجع به چي ميخواستم بنويسم ولش كن اصلا..... بگذازرين ديروزو بگم كه نمايشگاه بودم اونجا غرفه داشتيم. واقعا با توجه به اينكه نمايشگاه تقريبا تخصصي بود ولي نميدونم چرا اينقدر شلوغ بود. جمعيت زيادي آمده بود.انواع واقسام آدمها نكته جالب اينجا بود كه يك سري از آدمها فقط به قصد گرفتن كاتالوگ و اشانتيون به نمايشگاه مي آيند حالا اينش به كناريكي آمده بود من از دور متوجه شدم كه از همون قماشه وكاتالوگ ميخواد منم يك بروشور برداشتم و نگذاشتم كه بگه بده سريع بهش يك بروشور دادم. اون هم با لهجه تركيش گفت: اينا چيه؟!!(: من مونده بودم بخندم يا گريه كنم.يعني اون آدم حتي نميدونست كاتالوگ چيه بعد امده بود نمايشگاه واقعا آدم متاسف ميشه براي بعضي از اين مردم من كه يادم نيومد چي ميخواستم بگم پس فعلا همين بسه

Sunday, June 18, 2006

Dastane por majara

ديروز براي تماشاي بازي فوتبال به خانه يكي از دوستانم رفتم.اتفاقات جالبي افتاد كه كلي خنديديم اولش آمديم تلويزين را روشن كنيم من در كانالهاي ماهواره به دنبال كانال 3 خودمان ميگشتم كه دوستم گفت: ديش تكون خورده و نميگيره بزن روي تلويزيون خودمون ببينيم. من زدم كانال 3 ولي برفكي بود و رنگش هم مدام تغيير ميكرد ازرنگي به سياه وسفيد وبالعكس ما مجبور بوديم كه بريم فيش پشت تلويزيون را تكان دهيم تا براي مدت كوتاهي درست بشه بعدش من با خودم گفتم يكي از كانالهاي ماهواره ميگرفت بالاخره شانسي تونستيم كانال موردنظر را پيدا كنيم ولي متاسفانه با صداي گزارشگر آلماني كه اصلا حال نميداد براي همين دوستم رفت يك راديو( درپيت) آورد موجش را پيدا كرديم و بالاخره نشستيم كه به سلامتي بازي رو نگاه كنيم.بعد از مدتي متوجه شديم كه صداي راديو زودتر از تصوير تلويزيون پخش ميشه يك كم گوش داديم ولي بعد ديديم نه مثل اينكه فايده ندارد راديو را خاموش كرديم وترجيح داديم با همون گزارشگر آلماني بسازيم به هر صورتي كه بود نيمه اول تمام شد وما هم خوشحال بوديم كه تيممان خوب بازي كرده مشغول خوردن ميوه بوديم كه يكهو ديديم تلويزيون خاموش شد اه كولر چرا قطع شد اه چراغها چرا خاموش شد وااااااي برقها رفت.ديگه خونمون به جوش اومده بود خلاصه داشتيم حرص ميخورديم كه بعد از يك ربع برقها آمد J دوباره تلويزيون را روشن كرديم زديم همون كانال اروپايي ولي نميدونم چه اتفاقي افتاده بودكه اون كانال قفل شده بود جالب نيست؟ مجبور شديم بقيه بازي را از همان كاتال مسخره وخراب 3 باهمان برفك ورنگهاي قشنگ نگاه كنيم كه طبق معمول مثل بازيهاي ديگه ايران كه نيمه دوم خوب بازي نميكنه از طرف بازيكنها هم اعصابمون خرد شد.... خاصه اين هم از داستان پر ماجراي فوتبال ما

Saturday, June 17, 2006

?

Nemidonam emrooz bazi chi mishe albate kami ta ghesmate bishtaresh malome ke mibazim vali shayad ham 1% nabazim khodakone hadeaghal khoob bazi konim:) Iran Playing a direct, Northern European style of football and led by veteran striker Ali Daei - who has scored over 100 goals in international football - most of the squad are locally-based but a core of big-name players give them enough European experience to mix it with the big boys. Bayern Munich star Ali Karimi, Hamburg's Mehdi Mahdevikia and Ferydoon Zandi of Kaiserslauten form an experienced backbone for a side that really have a chance of making the last 16 in a do-able group containing Portugal, Mexico and Angola. Collapse story.

Wednesday, June 14, 2006

Electrici-tree

The Electrici-tree is a rubber extension cord molded from an actual tree branch. Made by London-based designer Vahakn Matossian, you can string them together to make an electrical vine along your wall. Electrici-tree is a three branch daisy-chainable rubber extention lead. Cast from real tree branches. Magnets in the back of each socket hold it to specialy designed metal plates or any metal furnishings.It can be plugged in, chained up,strung along the wall, taking cable mess off the floor and out of the way. Electrici-tree is a physical representation and reminder of how much electricity we are using.Its organic aesthetics are a gentle reminder of the nature around us,and what we are polluting with our over-use of power.

Tuesday, June 13, 2006

IT'S UNLIKE ANY OTHER.

FiveFingers™ is the first and only footwear to offer the exhilarating freedom of going barefoot—with the protection and surefooted grip of a Vibram® sole. And that makes it ideal for a wide range activities you'd probably rather do barefoot—boating, kayaking, canoeing, canyoneering, coastal approach, even after-sport recovery. FiveFingers gives you a gecko-like grip on slippery surfaces. They protect your tender feet from scorching sand and sharp rocks. FiveFingers helps to promote a more natural walking motion. They gently separate each toe, while stimulating and exercising the muscles of the feet. Go barefoot—without leaving yourself exposed. [Thanks to Al Cabino for the link.]

Monday, June 12, 2006

A Collection of Football Designs

Qualified Soccer World Cup 2006 is coming up for host country Germany. Cem Bora and Claudia Herke will design a unique soccer balls for each qualifying country. So far, seven countries have qualified and already resulted in these amazing soccer balls. With more soccer balls coming up we have never been so curious about the qualifications before.Related Link : www.bora-herke.de

Bichare mardom

Emrooz enghadr az dishab halam gereftas ke nago.Albate ziad nemikham chizi begam chon hame be andazeye kafi khodeshon az daste bazie dishab asabashon khord shode. Vali dirooz vaziete khiabona jalb bood. Az sobh ke miraftam sare kar khiaboona az roozhaye ghabl khalvattar bood. Asri ke mikhastam be monasebate footbal beram khoneye yeki az doostam ke daste jami footbalo negah konim khiaboona gholghole bood:) Maghazehaye lavazeme varzehi hamashon sethaye mokhtalef shamele Parcham,Booh,Kolah,dastband....mifrookhtand. Az ghabl az bazi bishtare mardom be meshinashon parcham vasl karde boodand. Maghazedarha az ghasab gerefte ta bootikdar hame pirahane time meli pooshide boodand. Ye shooro shoghe jalei beine mardom be vojod omade bod. Heif ke hame naomid shodan.....