Wednesday, December 26, 2007

نقاشي



بالاخره وقت كردم عكس تابلوهاي جديدمو بگيرم و براتون بزارم.البته اون بالرينه را كه كادو دادم ولي اون يكي رفت جزو كارهاي گالريم.حالا يكي جديد شروع كردم كه فكر كنم خيلي سخت باشه و بيشتر طول بكشه

Saturday, December 22, 2007

اسكي

ديروز نوبرونه اسكي را شروع كرديم. هوا كه خيلي عالي بود آفتابيه آفتابي، برف هم بر خلاف تصورمون خيلي خوب بود . تنها اشكالي كه وجود داشت اين بود كه جمعه بود و پيست ديزين و شمشك هم بسته بود همه آمده بودند دربندسر براي همين خيلي شلوغ بود ودر كل ما 5 دور بيشتر نتونستيم اسكي كنيم يك چيزي كه اعصاب هممون را خورد كرده بود اين بود كه توي صف كه مي ايستاديم بيشتر اين بچه جوونها سيگار ميكشيدن نزديك بود كه باهاشون دعوامون هم بشه چون هر چي بهشون ميگفتيم كه بابا شماها اومدين ورزش مثلا پس سيگار كشيدنتون چيه با پرروييه تمام ادامه ميدادند و هيچ توجهي به اعتراض بقيه نميكردند دو تا صحنه بد هم ديديم . بورد يكي خورده بود تو سر يك پسر بيچاره و كاپشنش پر خون شده بود طفلك.يكي هم وقتي بالاي سييج بوديم داشتن با برانكاد ميبردنش حالا چه اتفاقي براش افتاده بود نميدونيم خلاصه كه اگه همه چيز را رعايت كنيم فكر نميكنم با چنين چيزايي مواجه بشيم

Wednesday, December 19, 2007

شب زايش خورشيد و آغاز سال نو ميترايي جشن ديگان یا جشن شب يلدا يا شب چله


در گاهنامه ايران باستان (3745) اين روز بنام جشن ديگان و شب پيش از آن به نام جشن شب يلدا يا شب چله نام گذاري شده است که واژه يلدا به پارسي باستان به (چم) زايش است. از ديدگاه اخترشناسي شب يلدا بلندترين شب سال است، و روزها کم کم بلند و شب ها کوتاه مي شوند یا آغاز روشنايی است، پس ايرانيان باستان با آگاهی ژرف از دانش اختر شناسي، اين شب را يلدا یا زايش روشنايی ناميدند. از همين روي يلدا در افسانه‌‌هاي ايران باستان شب زايش مهر در سپهر است و ماه به دلدادگي مهر اين شب را به دراز‌ترين ديدار خود با خورشيد دگرگون مي‌كند و جشن پيدايش مهر بوده است

آيين های جشن شب يلدا
در گذشته های دور ، آیین هایی در شب یلدا برگزار می شد که یکی از آنها جشن شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید زمستانی بود. جشنی که از لازمه های آن ، حضور کهنسالان و بزرگان خانواده ، به نماد کهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است و همچنین خوراکی های فراوان برای بیداری دراز مدت که همچون انار و هندوانه و سنجد ، به رنگ سرخ خورشید باشند.دیر زمانی است که ایرانی ها و حتی برخی دیگر از جوامع ، در آغاز فصل زمستان مراسمی بر پا می کنند که در میان اقوام مختلف ، نام ها و انگیزه های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین های هم فرهنگ مجاور ، از شب آغاز زمستان با نام "شب چله" یا همان "شب یلدا" نام برده می شود که همزمان با شب انقلاب زمستانی است.
با دیوان حافظ در شب یلدا……
مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند اما همه این ها ترفندهایی است تا خانواده ها دور هم جمع شوند و بلندترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.
هنداونه خوری از قلم نمی افتد...در سراسر ایران زمین ، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزو آداب و رسوم آن نباشد. در نقاط مختلف ایران ، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد ، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک

یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد

انگور
این میوه نیز به همراه انار وهندوانه میل می شود.عـلاوه بر انگور تازه از کشمش نیز استفاده می شود .به انگور نیز خواص بسیاری را نسبت می دهند که از جمله آنها کاهش دهنده فشار خون است . دریافت روزانه 5/2 تا 9/3 گرم پتاسیم در روز به میزان 25 درصد احتمال مرگ ومیر را در افراد فشارخونی کاهش می دهد . به علاوه وجود آنتی اکسیدان های بسیار قوی که در این میوه وجود دارد از پیشرفت بیماری آرتروز جلوگیری می نماید. الایژیک اسید از ترکیباتی است که در انگور به وفـور یافت شده وخاصیت آنتی اکسیدانی دارد وبه نظر می رسد ازفعالیت مواد سرطان زا نظیر آلاینده های محیط ، دودسیگار وفراورده های گوشتی دودی شده ممانعت به عمل می آورد .از آنجایی که کمبود پتاسیم موجب بروز فراموشی و افسردگی می گردد توصیه می شود زیرا افـزایش مصرف پتاسیم می تواند این مشکل را به تاخیر بیندازد. انگور تازه به دلیل اندیس گلایسمی پایینی که دارد یکی از میوه های مجاز برای افراد مبتلا به دیابت محسوب می گردد. در طب چینی از این میوه به دلیل نمک های متعددی که دارد برای تصفیه خون وپاک کردن غدد وارگانه استفاده می شده است . این طب انگور را میوه ای موثر برای اختلالات کبدی خصوصا هپاتیت مي داند.
پسته
در این مغز مقادیر بالایی از آهن وکلسیم وجود دارد به طوری که در هر 100گرم از آن 110 میلی گرم کلسیم و3میلی گرم آهن وجود دارد این مغز به افرادی که دچار کم خونی هستند ویا خانم های باردار نیز توصیه می شود . پسته فولات نسبتا بالایی نیز دارد وبه این دلیل به افرادی که دچار بیماری قلبی هستند نیز توصیه می گردد. در 100گرم از این مغز 58 میلی گرم فولات وجود دارد که می تواند برای پیشگیری از تشدید این مشکل بسیار کمک کننده باشد. اما این مغز نیز مانند بادام چربی بالایی دارد به این ترتیب که در هر 100 گرم از آن 55 گرم چربی وجود دارد به این دلیل افرادی که در معرض چاقی هـسـتند ویا به دیابت ، فشارخون و حتی بیماری های قلبی مبتلا هـسـتند باید با دقت از این مغز استفاده نمایند
انار
انار نیز مانند هندوانه باید در شب یلدا خورده شود .منابع زادگاه آن را کشور هند معرفی می کنند ،در حالی که زادگاه اصلی انار ایران ونواحی اطراف آن است . مصرف یک انار متوسط 15درصد از نیاز افراد را به ویتامین C و2 درصد از نیاز روزانه افراد را به آهن بر طرف کرده ، در ضمن دارای مقادیر بالایی پتاسیم (400 میلی گرم )کلسیم و ویتامین Aاست. دانشمندان عـقـیده دارند که می توان ازاین میوه در درمان اسهال ، مشکلات کلیوی ، ناراحتی های دستگاه گوارشی،اختلالات بینایی ،رفع انگل های روده ای ، تقویت دندانها ولثه ها وحتی دردهای معده (درصورتی که با کمی فلفل ونمک مصرف گردد)، استفاده کرد. این میوه میتواند ازبروز سرطان پوست نیز جلوگیری کند. تحقیقات جدید نشان داده اند که مصرف انار مانع بروز بیماریهای قلبی می گردد . این میوه مانند چای سبز مقادیر بالایی آنتی اکسیدان دارد که مانع اکسیداسیون کلسترول بد در بدن شده واز باریک شدن دیواره عروق جلوگیری می کند واز بروز بیماری های قلبی ممانعت به عمل می آورد .محققان معتقدند که وجود ترکیباتی نظیر پلی فنول ها ،تانین ها و آنتوسیانین ها نیز اثرات بهبود بخشی دارند. این محقـقـان اعلام می دارند که مصرف آب این میوه برای خانم های باردارمفـید بوده وتا حدودی آهن مورد نیاز بدنشان را تامین می کند در ضمن طبیعت سرد این میوه آن را برای تصفیه همه سیستم های بدن مفید کرده است. پیرو مطالعه ای که در دانشگاه ویسکانسین به انجام رسید محققان اعلام داشته اند که نوشیدن روزانه یک لیوان آب انار به دلیل ترکیبات آنتی اکسیدانی احتمال بروز سرطان پروستات را در مردان کاهش می دهد. این سرطان در میان مردان شایع ترین نوع سرطان است که در انگلستان سالانه بیش از 30هزارنفر به آن مبتلا شده و10هزار نفراز آنها جان خودرا از دست می دهند .
بادام
این مغز از نظر تغذیه ای ارزش غذایی بسیاری دارد در هر 100گرم از آن 21گرم پروتئین دارد وبهتر از بادام زمینی به عنوان منبع مناسبی از پروتئین محسوب می گردد. به علاوه در این مغز در حدود 240میلی گرم کلسیم وجود دارد که می تواند در افرادی که در معرض پوکی استخوان هستند وقادر به مصرف شیرنیستند مورد استفاده قرار گیرد. این مغز در هر 100گرم دارای 56 کالری انرژی است وبه دلیل مصرف آن درافرادی که دچار چاقی هستند توصیه نمی گرد.جالب است بدانید که این مغز موجب کاهش کلسترول کامل می شود.در مطالعه ای دیده شده است که مصرف روزانه تعدادی بادام در مدت سه هفته می تواند به میزان 10در صد کلسترول بد را کاهش دهد.این مغز ویتامین E فـراوانی داردوبه این دلیل در فرآورده های آرایشی و بهداشتی مصارف بسیاری دارد.
فندق
این مغز به نسبت سایر مغزها دارای چربی بیشتری است به این ترتیب که در هر 100گرم از آن 64 گرم چربی وجود دارد.در کنار چربی ،پروتئین بالایی نیز در این مغز وجود دارد. به طوری که در همین مقدار از فندق ، 14 گرم پروتئین وجود دارد.فندق به نسبت سایر اجزای آجیل دارای ویتامین E بیشتری است ومقادیر مناسبی از کلسیم وفولات را داراست. مطالعات نشان داده است که در این مقدار فندق 72میکروگرم فولات وجود دارد و 140میلی گرم کلسیم دیده می شود که به این ترتیب برای افراد مستعد بیماری های قلبی وپوکی استخوان بسیار مناسب به نظر می رسد. به طور کلی ،متخصصان تغذیه مصرف مخلوط این مغزها را در حجم کم اما با یکدیگر توصیه می نمایند ، بهتر است از این مواد غـذائی در میان وعده صبح ویا بعد از ظهر استفاده شودوهر چه به سمت زمان خواب نزدیک تر می شوید به دلیل دیر هضم بودن آنها ، توصیه می گردد که کمتراستفاده شود.
نخودچی و کشمش
نخودچی از جمله مواد غذائی است که به عنوان یک ترکیب پر پروتئین توصیه می گردد ومی توان آن را به بچه ها ونوجوانان به عنوان یک میان وعده توصیه کرد. کشمش هم تمامی خواص انگور را دارد با این تفاوت که در طول فرآیند خشک شدن در صد پتاسیم وقند آن افزایش یافته وبه این دلیل آن را به افرادی که مبتلا به دیابت هستند توصیه نمی کنند.به علاوه پتاسیم بالای آن این ماده غذائی را برای کنترل بیماری فشار خون بالا بسیار ارزشمند کرده است .
توت وانجیرتوت یکی از خشکبار مناسب بخصوص برای افرادی است که در حال کاهش وزن هستند.قند عالی موجود در آن چاق کننده نبوده وبرای جذب به انسولین نیاز ندارد به این دلید به افراد مبتلا به دیابت نیز توصیه می گردد.. انجیر نیز به خصوص برای خانم های در معرض کم خونی بسیار توصیه می گردد. انجیر خشک در هر 100 گرم دارای 250 میلی گرم کلسیم و 4 میلی گرم آهن است وبه این دلیل برای تامین کمبود آهن وجلوگیری از پوکی استخوان توصیه می گردد. در هر 100گرم از آن 970 میلی گرم پتاسیم وجود دارد که به عنوان یک میان وعده مناسب برای افراد مبتلا به فشار خون توصیه می شود. این میوه دارای خاصیت تحریک کننگی روده است وبه عنوان یک ملین ملایم برای افراد مبتلا به یبوست خصوصا کودکان توصیه می گردد
.

Sunday, December 16, 2007

ايرج يا احسان


ديشب به كنسرت آقاي احسان خواجه اميري رفته بوديم.جاي همگي خالي خيلي عالي بود اصلا فكر نميكردم. البته صداي خودش كه حرف نداره.واقعا صداي رسايي داره.نورپردازيها هم كه حرف نداشت.نوازندگانش هم كه هر كدومشون به تنهايي غولي بودند براي خودشون. ايرج خواننده (پدرش) هم آمده بودند. طفلكي چقدر پير شده بود .آخر برنامه يكي از آهنگهاي قديمي پدرش را هم خواندكه اشك را تو چشم همه جمع كرد. در كل جاي همگي خالي بود

Tuesday, December 11, 2007

همه جور

مرسي از كسانيكه به خاطر پست قبلي نگران مامان من شدند و پيگير قضيه شدند. خداروشكر فعلا كه به خير گذشته و خوب شده خيلي وقتهاخيلي چيزها مياد به ذهنم كه بنويسم ولي متاسفانه اين سايت عزيز راه نميده نميدونم چرا امروز بعد از چند روز باران آفتاب خوشگلي شده كه نگو حيف كه بايد ميامدم سر كار والا ميرفتم اسكي واقعا اين هوا فقط جون ميده بري اسكي نه اينكه بياي بشيني پشت ميزت ديگه اينكه تابلوي بعيم هم تمام شد هر چي كه ميگذره تابلوهاي جديدترم را بيشتر از قبليها دوست دارم.شايد بيشتر دستم اومده كه چه كار كنم.ولي يكي ديگه كشيدم كه يك بالرينه يك جورايي ازش خوشم نيومده احتمالا يك ديگه بكشم مخصوصا اينكه مي خوام كادو بدم

Tuesday, November 27, 2007

سلامتي

پريشب رفتم خانه ديدم مامانم از مسافرت برگشته ولي خوابيده مريضه.فكر كردم سرماخورده. يك ساعتي گذشت رفتم بهش آب پرتغال بدم ديدم كه دست و پا و صورتش باد كرده وحشت كردم ميگفت سرم هم درد ميكنه و حالت تهوع هم داره خلاصه هر كاريش كرديم كه قبول نكرد بريم دكتر گفت فردا صبح وقت دكتر دارم ديروز ظهر بود كه بهم زنگ زد گفت من بيمارستانم بايد بستري بشم بيا. انگار يك سطل آب سرد ريختن روي سرم با عجله رفتم بيمارستان و اونجا انواع آزمايشات خون، راديولوژي، نوار قلب ، سونوگرافي كردند ولي دكترش گفت چيزي نيست.البته ما قبول نكرديم كه اون بيمارستان بستريش كنند آورديمش خانه كه امروز بره دكتهاي آشنامون ببينيم چي ميگن خلاصه اينكه خدا نكنه آدم پاش به بيمارستان برسه.اميدوارم كه چيز مهمي نباشه

Sunday, November 25, 2007

سه روزه كه بالاخره مثل اينكه پاييز ما هم شروع شده وباران بند نمياد و كوهها هم برف آمده و من خيلي خوشحالم چون فصل اسكي نزديكه البته شنيدم كه پريروز پيست توچال باز شده. بعد از مدتها مامانم رفته مسافرت. تازه ميفهميم كه وجودش چقدر خوبه و جاي خاليش كاملا احساس ميشه.بيچاره بابام 4 وعده مجبور شد غذايي كه مامانم پخته بود بخوره چون من وقت نكردم غذا درست كنم و جمعه ها هم كه خودش غذا درست ميكنه (پيتزا) فقط ديشب من زحمت كشيدم براي امروز غذا درست كنم.البته خدا را شكر نه بابام و نه برادرام شكايتي نكردند البته من و برادرام كه 3 وعدشو اصلا خانه نبوديم كه بخوان شكايتي بكنن. خلاصه امشب هم كه غذا بپزم ديگه خدارا شكر مامان جان فردا بعد ازظهر ميان.

Tuesday, November 13, 2007

ويروس

واي از اين ويروس جديدي كه آمده.تقريبا 2 هفته پيش بود كه قسمت مالي شركتمون دچار اين ويروس جديد سرماخوردگي شدند.اصلا وقتي وارد اون طبقه ميشدي انگار با چشمات ويروسهارو ميديدي. من معمولا خيلي دير به مريض ميشم ولي بالاخره ويروسها كار خودشون را كردند و پيروز شدن. ديروز نيامدو سركار و خدا عمري به مامانم بده كه از صبح با آبميوه و شلغم و سوپ و ..... منو بمباران كرد كه تونستم امروز از جام بلند شوم بيام سركا.

Wednesday, November 07, 2007



يك برنامه تلويزيوني ديدم به نظرم خيلي جالب آمد گفتم اينجا بنويسم.
برنامه ايه كه معمولا آدمهاي موفق با كارهاي جالب را مياره و باهاشون مصاحبه ميكنه. يكي از كساني كه آورده بود آقايي بود 34 يا 35 ساله معروف به "علي واكسيما" كه از لحاظ تيپ و قيافه خيلي شبي به "آنتوني باندراس" بود. اين مسئله را خودش هم متوجه شده بود و به گفته خودش از زماني كه فيلمهاشو ديده سعي كرده مثل اون تيپ بزنه. شغل اين آقا واكس زدن كفش است ولي نه به شيوه معمول بلكه خيلي شيك يعني واكس تلفني. زمستانها به قول خودش ماشيني داره كه 3 چرخ داره به همراه اتاقش و تابستانها با يك 3 چرخه ديگه كار ميكنه كه 2 چرخ جلوش داره. جعبه جالبي هم براي واكسها و برسهاش درست كرده.
صحبت كه ميكرد خيلي آدم جالبي به نظرم آمد چون شغلش را خيلي دوست داشت و اعتماد به نفس جالبي هم داشت.ميگفت بزرگترين آرزوم اينه كه يك آژانس تلفني واكسي بزنم.قسمتي از فيلمهاشو كه نشان ميداد خيلي خوش برخورد بود با مشتريهاش و مودبانه صحبت ميكردو بعد از اتمام كارش به مشتري" ميگفت روز خوبي داشته باشيد"!! برنامه روزانه ايشان اين بود كه بعد از بيدارشدن و صبحانه خوردن رخت خوابش را جمع ميكرد بعد با جارو شارژي اتاقشو جارو ميكرد بعد سوار ماشينش ميشد ميرفت كافي نت ايميلهاشو چك ميكرد و ميرفت سر كار.

خيلي جالبه نه؟ تازه كارت ويزيت هم داشت.آهان ميگفت يك روز كه يكي از مشترياش با ماشين ماكسيما آمده بود ....به كلمه ماكسيما نگاه كردم با خودم گفتم اگه "م "برعكس بشه ميشه واكسيما(البته به حروف انگليسي). چه اسم قشنگي اين را براي (آي دي)خودم استفاده ميكنم

واقعا وقتي چنين آدمهايي را ميبينم كيف ميكنم.

Sunday, November 04, 2007

همت

ديروز عصر بعد از كار منتظر تاكسي ايستاده بودم يك پرايد سفيد كه روي درش يك چيزي شبيه به ابوذر نوشته شده بود نگهداشت و من هم سوار شدم.روي صندلي جلو سوار شده بودم. همينطور كه بيرون را نگاه ميكردم احساس كردم كه كنار دنده ماشين انگار يك چيز ديگه اي شبيه به دنده هست كه آقاي راننده اون را هم مثل دنده عوض ميكنه. يكهو جاخوردم متوجه شدم كه اين آقا اصلا پا نداره يعني تقريبا از وسطهاي استخوان ران ، ديگه چيزي نبود.حسابي شوك شده بودم و اشك توي چشمهام جمع شده بود. از طرفي هم خوشحال شده بودم كه كاري كردن كه يك چنين آدمهايي هم بتوانند كار كنند سيستم گاز و كلاژ وترمزش خيلي برام جالب بود .ولي چه خوب بود كه ماشين هاي اتوماتيك در اختيار اينجور آدمها ميگذاشتند فكر كنم اينكه در اين واحد با يك دست هم دنده عوض كني و هم گاز و كلاژ ترمز بگيري خداييش توي اين شهر پر ترافيك خيلي سخته و تمركز خاصي ميخواهد

Tuesday, October 30, 2007

پشه


به نظر شما ايا پشه معده داره؟اگه داره معده اش چه اندازه ايه؟ ديشب اين مسئله براي من سوال شد.چون يك پشه فسقلي تا صبح پدر منو درآورد، صبح كه بلند شدم روي آينه ام نشسته بود با خشم كمي نگاهش كردم.چنان از خونهايي كه از من خورده بود چاق شده بود كه نمي توانست تكان بخوره. منم با كفش محكم زدم تو سرش.

Saturday, October 27, 2007

تقويت روحيه



بعد از مدتها امروز با همكارم تصميم گرفتيم اتاقمون را خانه تكاني كنيم.چشمتون روز بد نبينه كه از ساعت8:30 شروع كرديم تا 12:30 طول كشيد.چقدر كار خسته كننده اي بود .فكر نميكردم انقدر انرژي بگيره الان ديگه جون نداريم كاهاي خودمون را بكنيم.ولي الان عوضش احساس ميكنيم كه مينونيم تو اتاقمون نفس بكشيم فقط 4 تا كيسه زباله آشغال ريختيم بيرون.اينكه يك تغيير و تحول هم تو اتاق به وجود آورديم خودش براي تقويت روحيه خوبه


در اين آخر هفته يكي ديگه از تابلوهايي كه ميكشيدم تمام شد.كه هنوز عكسشو نگرفتم براتون ميگذارم.اين دو تا تابلوييه كه در 1 ماهه اخير كشيدم با كمي سانسور ببخشيد

Tuesday, October 23, 2007

Who

Man in ahango kheili doost daram az Christiberg. It's me The autumn leaves were falling On these cathedral walls There were candles in the darkness Singing in the chore And reading out the names Of all the ones who’ve gone before Well I could tell that you were thinking About the meaning of it all And you said to me" who will open up my eyes" To wonder, and the glory, and the stars in the sky? And you said to me" For this road I'm traveling on, I need some one beside me forevere, who?" And I said "It’s me, and I'm ready to go, Ready to show, that I'll never let you down And I want you to know, that this power will grow, Everyday, every beat of my heart, For ever forever," We went down to the river And we found a small café They said that over in the corner Sat the writer Ernest Hemingway And here he made his story of the lovers in the war And through it all they stayed together Till the rain had to fall And you said to me "who will be the one apart, who will teach me, with conviction, all the ways of the heart?" And you said to me "on this journey of my life, I need some one to love me forever, who? Who?' And I said, listen" It's me and I'm ready to go, Ready to show, that I'll never let you down, And I want you to know, that this power will grow, Every day every beat of my heart, I love you I love you …… Forever, I love you forever.

Monday, October 22, 2007

ديرم شد2

واييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي اون موش ديروزي كه مرده بود، نمرده بود زنده بود.اگه اون موقعي كه من از كنارش رد شدم ميپريد روم چي؟؟؟؟؟؟؟؟

Sunday, October 21, 2007

ديرم شد

امروز صبح از خانه آمدم بيرون كه بيام سركار رسيدم توي حياط ديدم يك موش توي پاگرد پله وايساده!! مو به تنم سيخ شد تاحالا موش واقعي نديده بودم. دويدم بالا برادرو را صدا كردم اونم آمد در حالي كه تو راه قر ميزد كه " تو نميتوني از كنار يك موش هم رد بشي". همچين ميگفت موش كه انگار يك پشه است. خلاصه آمد و نگاه كرد گفت مرده. ولي خيلي طبيعي مرده بود انگار نشسته بود و من را نگاه ميكرد ولي با اينحال خيلي چندشنك بود. بالاخره با سلام و صلوات تندي از كنارش رد شدم و رفتم

Thursday, October 18, 2007

ADSL

Belakhre in ADSL vasl shod HORAAAAAAAAAA.khodaish cheghadr fargh dare. Che Horai keshidam hala masalan mikham che kar konam?!!!!

Tuesday, October 16, 2007

بعد ازاينكه 2 ماه تو نوبت بوديم از ديروز كلاس زبانمون شروع شد.1 سالي بود كه تعريف اين كلاس را شنيده بودم.تقريبا 4 تا از دوستامو معرفي كرده بودم ولي خودم هنوز شروع نكرده بودم. همونطور كه فكر ميكردم كلاس خيلي خوب وپراز انرژي مثبت بود.به قول خود استاد بيشتر بيشتر كساني كه اين كلاس را به بقيه توصيه ميكنند به خاطر جو مثبتيه كه بهش حاكمه.خلاصه خيلي خوشم آمد.فكر كنم بعد از اين همه سال تجربه كلاس زبان و زبان خواندن تازه از اين مبحث خوشم امده و واقعا دوست دارم كه بيشتر ياد بگيرم.

Tuesday, October 09, 2007

بخت تازه كارها

اگر براي نخستين بار ورق بازي كني به يقين برنده ميشوي . بخت تازه كارها خداوند راهي را كه هر انسان بايد بپيمايد در جهان نوشته تنها بايد آن چه را كه براي تو نوشته شده بخواني

Sunday, October 07, 2007

?

انتظار سخت است، فراموش كردن هم سخت است. ولي از همه بدتر اين است كه نداني چه تصميمي بايد بگيري

Tuesday, October 02, 2007

دو روزه كه بوي پاييز واقعي داره حس ميشه چون هوا خنك و ابري شده واقعا چه فصل خوبيه اين پاييز. البنه خيليها دوسش ندارند و ميگن دلمون ميگيره ولي به نظر من دل گرفتگيشم يك جوره خوبيه چند روز پيش سر كلاس تي اي كه هر هفته ميرم بودم ، يكي يكي بچه ها مي آمدند 2 تا از بچه ها گفتند ما حالمون خوب نيست و آمادگي گريه داريم. خلاصه يكيشون كه هنوز كلاس شروع نشده بود دستمال را برداشت. خانم معلم هم بهشون گفت كه حرف بزنند . اول اوني كه گريه نميكرد حرفاشو زد بعد هم اون يكي. حالا من نميخوام راجع به صحبتهاي اونها حرفي بزنم. فقط اينكه چقدر آدمها و مسائلشون شبيه هم است ، واونوقت موقعي كه ما دچار مشكلي ميشيم با خودمون ميگيم خدايا چرا فقط من بايد دچار فلان مشكل بشم در صورتيكه وقتي پاي صحبت بقيه ميشينيم ميبينيم كه همه درد مشترك داريم كه اگه عميق فكر كنيم اونقدرها هم سخت نيست به شرطي كه راه غلبه بر افكار بد و حل مسائل را پيدا كنيم راستي تابلو سومم كه با جرات تمام شروع كرده بودم تموم شد اصلا فكر نميكردم اين را بتونم بكشم. حيف كه نميتونم اينجا بگذارمش تا ببينين به دلائل مسائل اخلاقي ولي به نظرم خيلي خوب شده

Sunday, September 23, 2007

اول مهر



امروز صبح با بقيه صبحها فرق داشت.هياهوي عجيبي توي شهر به راه افتاده بود.البته شايد نبايد گفت عجيب چون زيادم عجيب نيست خوب روز اول مهر ديگه. چند ساله كه روز اول مهر اشك تو چشمهام جمع ميشه.همه بچه ها دارن ميرن مدرسه.ياد اون روزها به خير كه ما هم ميرفتيم مدرسه.تمام ذوقمون اين بود كه كيف و كفش ولوازم التحرير نو بخريم. حيف كه قدر اون روزهارو ندونستيم
پريروز داشتم موهاي پسر عمويم را كه تازه ميخواست بره كلاس اول كوتاه ميكردم. باورم نميشد كه اين فسقلي هم ديگه مدرسه اي شد. واي كه چقدر زود ميگذره

Saturday, September 22, 2007

اگر سفر نکنی
اگر چيزی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن ميکنی
زمانيکه خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری ديگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن ميکنی
اگر برده عادات خود شوی
اگرهميشه از يک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغيير ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
به آرامی آغاز به مردن ميکنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهايي که چشمانت را به درخشش وا ميدارند
و ضربان قلبت را تندترمی کنند
دوری کنی ...
به آرامی آغاز به مردن ميكني
اگر هنگاميکه با شغلت، يا عشقت شاد نيستی، آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل يکبار در تمام زندگيت
ورای مصلحت انديشی بروی
به آرامی آغاز به مردن ميكني
امروز زندگی را آغاز کن
امروز کاری بکن
امروز مخاطره کن
نگذار که به آرامی بميری
شادی را فراموش نکن

Thursday, September 13, 2007

Bozorgtarin dorooghe jahan

Bozorgtarin dorooghe jahan chist? Dar lahzeye moshakhasi az zendegieman ekhtiareman ra bar zendegie khod az dast midahim va az aan pas sarnevesht bar zendegie ma farmanrava mishavad. P.Q

Friday, September 07, 2007

براي جلسه اي به كارخانه در قزوين رفته بوديم.تا ظهر آنجا بوديم بعد از ظهر به سمت بوئين زهرا جهت جلسه ديگري راه افتاديم. هميشه راجع به اين جاده چيزهاي بدي شنيده بودم كه چون محل رفت و آمد ماشين هاي سنگين است خيلي خطرناكه و هميشه تصادفهاي بدي ميشه. خلاصه با سلام و صلوات راه افتاديم البته چند تا خطر را هم رد كرديم. رسيديم پروژه خيلي عظيمي بود كه نزديك به 2 ساله كه مشغوليم.از جزئيات ميگذرم كه چه كارخانه بزرگ و مجهزي داره تاسيس ميشه كه توليد سراميك ميكنه كه من كه نمونههايش را ديدم واقعا بي نظير بود. حدود 6 ساعت اونجا بوديم تا موقع برگشتن شد خداييش ترس را توي جاده براي اولين بار تجربه كردم يك چراغ هم توي جاده روشن نبود تاريك و ظلمات بود. واقعا هر لحظه فكر ميكردم الان گرگها ميان آدم را ميخورند. در آخر ساعت 11:3شب رسيديم خونه. واقعا چه زندگيه دل انگيزي امروز با خبر شدم كه بچه يكي از دوستام كه 2 سالش بيشتر نيست سرطان خون گرفته و در حال شيمي درماني است.ومتاسفانه سرطانش هم از نوع نادر است.آنقدر ناراحت شدم كه خدا ميدونه بعضي وقتها يك چيزهايي ميشنويم وميبينيم كه باوركردنش خيلي سخته. انها همه نشانه هاييه كه ما بيشتر قدر سلامتيمون را بدونيم

Sunday, September 02, 2007

باغ موزه دكتر حسابي










به اتفاق چند تا از دوستام به باغ موزه دكتر حسابي رفته بوديم.محوطه خيلي زيبايي بود.كاملا آدم را به دوران قديم ميبرد.داخل حياط يك كافي شاپ سربازي بود كه تا 45 دقيقه بعدش جايي براي نشستن نداشت بنابراين ما رزرو كرديم و رفتيم داخل عمارت كه گالري عكس هم بود علاوه بر كافي شاپ. نشستيم و سفارش داديم.آدمهايي كه اونجا بودند از لحاظ ظاهر كاملا متفاوت و همه شيك بودند. انصافا كيفيت پذيرايي هم خوب بود واز همه جالبتر اينكه گارسن ها بيشتر دختر هاي جوان بودند البته تعدادي پسر هم بودند.بعد از 45 دقيقه هم به موبايلمون زنگ زدند كه بريم ميز بيرونمون آماده است
خلاصه دو ساعتي اونجا بوديم.همانطور كه در عكسها هم ميبينيد تعدادي ماكت از ساختمانهاي قديمي در محوطه بيروني به نمايش گذاشته شده بود.البته اگه اشتباه نكنم اينجا خانه و باغ تابستاني دكتر حسابي بوده كه به ميراث فرهنگي بخشيده و ميراث فرهنگي هم به مسئول اين كافي شاپ اجاره داده.دركل جاي خوبيه و آرامش خوبي داره

Friday, August 31, 2007

Baz ham tatilat


Mamolan tatilat dar Iran tamoomi nadarn be har elati age tatil bashim 1 rooz ham khodbekhod tatil mishe beinesh.Albate badam nist adam mitone yealame karhaye aghab mondasho anjam bede vali moteasefane koli az karhaye man edari bood ke onam dar tatilat gheire ghabele anjam vali khodaro shokr karam bad pish nemire va daram be natayeji miresam.


Morede dige inke hamontor ke mibinin fekr konam be naghashi daram motad misham;) inam toye hamin tatilat keshidam albate 1 rooz bishtar tool nakeshid chon ta nesfehaye shab mashghool boodam.vali khodemonima keif dare.

Monday, August 27, 2007

Tatilate tabestani


Belakhare bad az modatha tonestam varede in site besham.Nemidonam chera har chand vaght 1bar injori mishe.
1 hafte tatilate tabestani dashtam kami ta ghesmati esterahat kardam va bad az modati fesharate mokhtalef behem khosh gozasht.Ye chand roozi e mosaferat boodim ba doostan.oon ham az noe yehoe ke mamolan ham bishtar khosh migzare.badesham ba ba yeki dige az dootam ke modatha bood nadide boodamesh .

Kare mofide digei ke kardam in bood ke yeho be saram zad tablo bekesham ba range roghan ta hala ham in 1 karo nakarde boodam.shoro kardam kheili khosham omad na yeki balke 2 ta keshidam:)Estedad favaran mikone;))
kholase aks ham azashon gereftam vali alan nemitonam bezaram baraton mizaram ta shoma khodeton ghezavat konin.

Monday, August 13, 2007

خداوندا

خداوندا مراوسيلهصلح و آرامش خود قرار بده بگذار هرجا نفرت وجود دارد نهال عشق بكارم هرجا لطمه وجود دارد ، عفو هرجا ياس وجود دارد ، اميد هرجا تاريكي وجود دارد ، نور هرجا اندوه وجود دارد ، شادي خداوندا اينگونه مقدر كن زياد انتظار نداشته باشم آنقدر كه تسلي ميابم تسلي دهم آنقدر كه ميفهمم بفهمانم آنقدر كه محبوب هستم محبوب كنم زيرا آنچه را مي دهيم باز پس ميگيريم به دليل عفو كردن مورد عفو قرار ميگيريمبه دليل مرگ براي زندگي ابدي آماده ميشويم

Monday, August 06, 2007

عشق

و ناگهان زن گناهكار شهر حاضر شد. زني كه مي دانست مسيح در خانه مرد فرديسي در حال غذا خوردن است. بطري مرمرين محتوي معجون را برداشت. پشت سرش ايستاد. كنار پاهايش نشست پاهايش را با اشك چشمانش شستشو داد.پاهايش را با موي سرش خشك كرد پاهايش را بوسيد. پاهايش را با معجون تقديس كرد. مرد فريسي كه او را دعوت كرده بود، با مشاهده اين منظره انديشيد : اگر اين مرد پيامبر باشد حتما مي داند زني كه او را لمس مي كند كيست....او زني گناهكار است. مسيح شروع به حرف زدن كرد: شمعون مي خواهم چيزي به تو بگويم، شخصي كه به ديگران پول قرض مي داد، دو بدهكار داشت.يكيشان 500 دينار وديگري 50 دينار به او بدهكار بودند. چون هيچيك از اين دو نفر براي بازپرداخت بدهي پولي نداشت،آن شخص طلب خود را بخشيد. خوب تصور ميكني كداميك از آن دو مرد شخص طلبكار ودر عين حال بخشنده را بيشتر دوست داشته باشد؟ شمعون پاسخ داد: كسي كه پول بيشتري داشته. مسيح گفت: پاسخ درستي دادي.آنگاه اشاره به زن كرد و ادامه داد: اين زن را ميبيني؟ من به خانه تو آمدم ولي آب برايم نياوردي. ولي او پاهاي مرا با اشكهايش شست و با موهايش خشك كرد.تو ورود مرا تبرك به حساب نياوردي ولي او از لحظه ورود به بوسيدن پاهاي من پرداخته. تو روي سرم آب مقدس نريختي ولي او مرا با آن معجون تقديس كرد
به همين دليل بايد به تو بگويم كه بيشتر گناهان او بخشيده ميشوند زيرا بيشتر عشق ورزيد، ولي كسي كه كمتر عشق بورزد كمتر گناهانش بخشيده ميشود پائولو كوئيلو

Saturday, August 04, 2007

;)

Ye chand vaghti hast ke forsat nakardam biam soraghe weblogam.Cheghadr in modat kar kardam khodaesh khaste shodam albate na inke tamom shod ha hamchenan saram kheili sholooghe.Vali khob ina ham safaye khodesho dare. In mah man har hafte aroosie yeki az doostam davatam.kheili baram jalebe ke 4 ta az doostaye samimim dar 1 mah aroosi mikonan.Hesse gharibie.Ham khoshhalam ham narahat:( Matlab ziad daram baraye neveshtan age vaght beshe albate. " Tanha kasi ke khoshbakht ast mitavanad khoshbakhti ra dar atrafe khod be vojod biavarad. "

Saturday, July 21, 2007

بابت كدامين گناه

ساعت 5 بعدازظهر به همراه يكي از دوستانم به ميدان تجريش رفتيم براي گرفتن مانتو از خياطي.بعد از پارك كردن ماشين به سمت بازار تجريش ميرفتيم كه آقايي گفت : ببخشيد خانم برگشتيم ديديم خانم و آقاي گشت ارشاد هستند!!! خانمه به من گفت: خانم چرا مانتوت كوتاهه بيا بشين توي ماشين تعهد بده. من ماتم برده بود براي اينكه خداييش من هيچ موردي نداشتم نه يك قلم آرايش داشتم، شلوار جين بلند با كفش اسپورت و جوراب، شال ساده و مانتوم كوتاه بود ولي گشاد بود مشكي هم بودتقريبا 4 انگشت بالاي زانوم بود، پوشيده بودم. خلاصه كمي باهاش چونه زديم ديديم فايده نداره ،اجبارا رفتيم داخل ماشين ديديم 3 نفر ديگه را هم گرفته اند. 2 تا از اون 3 نفر از هلند آمده بودند و اونها هم مثل من مورد خاصي نداشتند و خيلي هم ناراحت بودند به مامورها ميگفتند: ما اگه ميدونستيم در ايران يك همچين بساطيه نمي امديم، ديگه هم پامون را اينجا نخواهيم گذاشت و....اونها كارت شناسايي هلنديشون را نشان دادند و آزاد شدند. ما هم مجبور بوديم بشينيم تا ماشين پر بشه. بعد از مدتي شوهر دوستم آمد وكلي با عنوان اينكه دكتر است كمي مخشون را زد تا راضي شدند كه دوستم بره مانتو از خياطي بگيره بده من بپوشم.بگذريم كه مانتو آماده نبود و مانتوي يك بيچاره اي را گرفت آورد داد من پوشيدم، بعد ازمدتي ماشين به قول خودشون پر شد و ما را بردند كلانتري.اونجا چند نفر ديگه را قبلا گرفته بودند نشستيم تا نوبتمون بشه.من به حدي عصباني و ناراحت بودم كه سردرد عجيبي گرفتم و حرص ميخوردم از اينكه بابت چه گناهي بايد پام به كلانتري باز بشه و با چه آدمهايي بايد دهن به دهن بشم. 10 دقيقه اي نشستيم تا صدامون كردند توي اتاقي كه 2 تا خانم به قول خودشون مشاور و يك سروان مانندي نشسته بودند.اول يك فرم 2 صفحه اي كه تمام مشخصات را ازمون ميپرسيد پر كردم ،سوالهايي مثل آيا توي خونتون ماهواره داريد يا اوقات بيكاري چه كار ميكنيد، ميزان درآمد خانوادهو خيلي سوالهاي عجيب ديگه.بعد هم 6 صفحه تعهد نامه پر كردم كه ديگه با اين پوشش توي انظار عمومي ظاهر نشم!!!!!!!!!!! جالب اينجا بود كه همون خانم مشاور از من پرسيد تو را براي چي گرفته اند؟!!!!من هم گفتم: من كه نفهميدم شما بگيد.اون ميگين چرا همه جوانها از اين مملكت فرار ميكنند.دليلش همين نداشتن آزاديهاي اوليه آدمهاست يعني نوع لباس پوشيدن.در آخر اينكه شوهر دوستم با كمي مخ زني و چرب كردن سبيل.....توانست زود مارو بياره بيرون.در ضمن اعلام كردند اگه براي بار دوم به هر دليلي بگيرنمون زندان خواهيم رفت.اين هم نتيجه سادگي

Wednesday, July 18, 2007

جان ‌لنون



زندگى آن چيزى است که براى تو اتفاق مي‌افتد، در حالى که تو سرگرم برنامه‌ريزي‌هاى ديگرى هستى

Tuesday, July 17, 2007

هدف؟؟؟؟

نميدونم تا حالا براتون اتفاق افتاده يا نه. اينكه از دست عزيزترين كستون آنقدر ناراحت بشين كه يك روزي برسه كه حتي نخواهيد تو صورتش نگاه كني چه برسه بخواهيد بهش سلام كنين اتفاق خوبي نيست ولي براي من افتاده.خيلي وقتها توي زندگيم شده كه از دست آدمها خيلي ناراحت شدم ولي هيچ وقت دلم اينقدر زياد ازشون نگرفته، هر چقدر هم كه ناراحت شدم هميشه بعد از يك مدت كوتاه يادم رفته و فقط خوبيهاشون توي ذهنم مونده.ولي اين دفعه يكي كه از خون خودمه آنقدردلمو زخمي كرده كه وقتي پريشب ناگهان باهاش روبرو شدم رغبت نكردم نگاهش كنم ووقتي كه بهش سلام نكردم نه تنها ناراحت نشدم بلكه چنان احساس رضايتي بهم دست داده بود كه هيچ وقت فكرشم نميكردم به قول يك نفرخيلي وقتها بعضي آدمها تنها يك وسيله هستند براي يك اتفاق.ولي چه خوبه كه خدا به عنوان وسيله خوب ازمون استفاده كنه

Monday, July 16, 2007

سخنگوي خيابان


هر روز صبح كه ميام سركار روي پله هاي كنار درب ورودي شركت يك آقايي با موهاي بلند تقريبا خرمايي رنگ،چشماني درشت و كنجكاو، بيني باهوش با لباسهايي كهنه ولي مرتب نشسته پاشم انداخته رو پاش
تقريبا از ساعت 10صبح شروع به سخنراني ميكنه، انصافا صداي رسايي هم داره.من موندم كه چه جوني داره هر روز هم راجع به موضوع جديدي صحبت ميكنه
به نظر آدم باسوادي هم مياد كه احتمالا بر اثر مسئله اي قاطي كرده و كارش به اينجا كشيده2 تا سوال كه امروز برام پيش اومده اينه كه اولا چي شده كه كسي به اين آقا كاري نداره با اينكه هر روز با صداي بلند چيزهايي ميگه كه زياد هم موافق با موازين اين جامعه نيست. دوما اينطور كه شواهد نشان ميده همينجا ميخوابه ولي از كجا تغذيه ميشه. يعني به عبارتي با چي زنده است؟!!!!

Saturday, July 14, 2007

رئيس


پريروز به همراه دوستم بعد از مدتها به سينما رفتيم.البته از قبل بليط گرفته بوديم
فيلم رئيس ساخته مسعود كيميايي. نميتونم بگم فيلم در كل خوب بود يا بد بود بالاخره هركسي يك نظري داره.اصولا ساخته هاي آقاي كيميايي يك جورا خاصيه و هدفهاي مخصوص به خودش را داره
بازي بازيگران هم در حد معمولي خودش بود نميتونم بگم بازي خيلي خاصي از بازيگران ديدم
نمي دونم چرا هر فيلمي كه از آقاي كيميايي ميبينم احساس ميكنم بيشتراز اين از ايشان توقع داشتم

Wednesday, July 11, 2007

Federer, Nadal Reach Wimbledon Final Again


Roger Federer will have a chance to become the fourth player in Wimbledon history to win five successive titles at The Championships on Sunday.
The Swiss superstar will look to win his 11th career Grand Slam crown against Rafael Nadal, the World No. 2 from Spain, in a repeat of last year’s final.


Federer [on Nadal]: “He had a couple of scares here, you know. He could have lost two matches. Came through. So in the end it looks like he played incredible again. But I think he was struggling a little bit. I don't know if he's playing better. The draw's been different for him. But he's tough as always, consistent. Gave himself a chance. He totally deserves to be back in the final.
[On the watching Bjorn Borg]: “It will be an incredible, awesome feeling for me to achieve this goal because never, ever and I think the same for him we thought we were going to win Wimbledon so many times. Now I'm in the position to equal his great record. I saw him sitting there today. Thank God only in the second set so I could concentrate on the first set first. It is tricky when you see him sitting there because he is a living legend. I have so much respect for him that it is great that he's here. I hope I can do the job tomorrow.”
Nadal [differences between now and 2006 final]: “This year I am playing so much better than last year, no? Sure, for all the season I am playing so much better. Sure, he's the favorite. No one have any doubt about this. But I going to try my best, no? Try to continuing playing my aggressive tennis and try to go to the court believing in the victory.
“I know I have to improve. If I was winning the final last year, if I lose for sure, too, I have to improve lot of things for continuing be in the top positions. And if I want to win here any day, I need to continuing improving my serve, my volley, my slice, my aggressive game, everything. Anyway, I play two finals. That's very good. But, well, I will see tomorrow. But I have to improve. I just have 21 years old one month ago.”

Tuesday, July 10, 2007

زيبايي آزادي

روزي روزگاري پرنده اي بود با يك جفت بال زيبا و پرهاي درخشان، رنگارنگ وعالي ودر يك كلام حيواني مستقل وآماده پرواز،در آزادي كامل.هركس آن را در حين پرواز ميديد، خوشحال ميشد روزي زني چشمش به پرنده افتاد وعاشقش شد. در حاليكه دهانش از شدت شگفتي بازمانده بود، با قلبي پرتپش وبا چشماني درخشان از شدت هيجان، به پرواز پرنده مي نگريست. پرنده به زمين نشست و از زن دعوت كرد با هم پرواز كنندو زن پذيرفت هر دو با هماهنگي كامل به پرواز درآمدند، زن پرنده را تحسين ميكرد،ارج مي نهاد ومي پرستيد. ولي در عين حال مي ترسيد. مي انديشيد مبادا پرنده بخواهد به كوهستانهاي دوردست برود. ميترسيد پرنده به سراغ ساير پرندگان برود يا بخواهد در سقفي بلندتر به پرواز درآيد. زن احساس حسادن كرد حسادت به توانايي پرنده در پرواز و احساس تنهايي كرد. انديشيد برايش تله ميگذارم. اينبار كه پرنده بيايد ديگراجازه نميدهم برود .پرنده هم كه عاشق شده بود روز بعد بازگسشت به دام افتاد ودر قفس زنداني شد. زن هر روز به پرنده مينگريست ،همه هيجاناتش در آن قفس بود.آن را به دوستانش نشان ميدادو آنها به او ميگفتند: تو همه چيز داري ناگهان دگرگوني غريبي به وقوع پيوست.پرنده كاملا در اختيار زن بودوديگر انگيزه اي براي تصرفش وجود نداشت، بنابراين علاقه او به حيوان به تدريج از بين رفت.پرنده نيز بدون پرواز زندگي بيهوده اي را ميگذراند ودر نتيجه به تدريج تحليل رفت، درخشش پرهايش محو شد، به زشتي گراييد وديگر موقع غذا دادن وتميز كردن قفس، كسي به او توجهي نميكرد سرانجام روزي پرنده مرد. زن دچار اندوه فراواني شد وهمواره به آن حيوان مي انديشيد ولي هرگز قفس را به ياد نمي آورد. تنها روزي در خاطرش مانده بود كه براي نخستين بار پرنده راخوشحال در ميان ابرها ودر حال پرواز ديده بود اگر زن اندكي دقت مي كرد به خوبي متوجه ميشد آنچه او را به آن پرنده دلبسته كرده بود آزادي آن حيوان و انرژي بالهايش در حال حركت كردن بود نه جسم ساكنش بدون حضور پرنده زندگي براي زن مفهوم و ارزشي نداشت وسرانجام روزي مرگ زنگ خانه او را به صدا درآورد. از مرگ پرسيد چرا سراغ من آمدي؟ مرگ پاسخ داد: براي اينكه دوباره بتواني با پرنده در آسمان ها پرواز كني اگر اجازه ميدادي به آزادي برود وبازگردد هنوز هم ميتوانستي به تحسين و عشق ورزيدن ادامه بدهي. حالا براي پيدا كردن وملاقات با آن پرنده به من نياز داري. " پائولو كوئيلو

Wednesday, July 04, 2007

تجربه

بعضي وقتها يك اتفاقاتي كه برام ميوفته در آن برهه زماني خيلي سخته ولي بعد از يك مدتي كه ميگذره ميبينه چه خوب شد كه اون اتفاق نيوفتاد من به اين مسئله رسيدم كه همه آدمها در شرايط آرام و ساكت زندگي خيلي خوبند و در شرايط سخت و بد زندگيه كه خودشون را نشان ميدهند پس چه خوبه ما حداقل خودمون را قبل از اينكه ديگران بخواهند در شرايط بد قرار بدهند، امتحان كنيم تا هم خودمون را بيشتر بشناسيم وهم بتونيم در شرايط سختتر بهتر دوام بياريم و نخواهيم ميدان را خالي كنيم اينها همه اتفاقاتيه كه بايد توي زندگي ما آدما بيوفته تا زودتر مراحل رشدمون را طي كنيم چه خوب ميشد كه حداقل ميشد خيلي كمتر سرمون بخوره به سنگ و راحتتر اون تجربياتي را كه ميخواهيم بدست بياريم

Monday, June 25, 2007

Sakhtan che sakhte vali kharab kardan che asoon

Chand rooze be hadi narahatam ke nemidonam chejori tosifesh konam.Chera akhe bazi az adama enghadr khodkhahand.Aya khodavand karhaye ma adamaro mibine?Aya edalat ra dar haghe ma ejra mikone? Etefaghati baram oftade ke hich kodom daste man nabode va nemidonam man chera bayad tavanesho pas bedam ey kash adama dar har sharayeti khodeshono betonan jaye tarafe moghabeleshon bezaran.On vaght donya kheili zibatar az ini ke hast mishod. Khodaya khodet be dade bandeganet beres va agar mibini ke kasi be nahagh dare mojazat mishe komakesh kon chon toi ke be raze ghalbe tamame bandeganet agahi.

Saturday, June 02, 2007

Safar

Ye chand saat dige daram miram makke ye kami delshore va ezterab daram nemidonam chera.Albate har safari ke adam mire kami ezterab dare shayad be khatere hamone. Ye masaleye dige ke kheili fekramo mashghol kard va narahat shodam inke alan fahmidam emtehane IELTS faghat ta payane tir mah bargozar mishe dar Iran.Baz ham masaele siasio maskhare bazihae ke faghat ma mardome Iran bayad choobesho bekhorim. Chi begam vala. Kholase inke doostan harchi khoobi badi az madidin halal konin. Ta 2 hafteye dige bedrood......

Wednesday, May 16, 2007

آرامش دوباره

مدتها بود كه چيزي ننوشته بودم . امروز كه دوباره اين صفحه را ديدم احساس كردم كه چقدردلم تنگ شده.بعضي وقتها يك اتفاقاتي تو زندگي ما آدمها ميوفته كه به طور موقت حس و حالمون را براي انجام هركاري از دست ميديم حتي كارهايي كه خيلي دوستشون داريم و در حالت عادي از انجامشون لذت ميبريم من فكر ميكنم يعني بهتره بگم به اين نتيجه رسيدم كه اگر ما آدمها احساس كنيم كه قدرت انجام كارهاي مورد علاقمون را داريم و هيچ مسئله اي نميتونه جلوي مارو براي انجام اون كار بگيره حالمون هميشه خوبه و زندگي هم برامون شيرينتره

Sunday, April 22, 2007

:)

بعضي وقتها حالتي دارم كه نميدونم چمه وقتهايي كه حوصله نداري روي صندلي پشت كامپيوتر بشيني و كاري را كه بايد انجام بدي انجام بدي وقتهايي كه خودت به دنبال يك آرامش دهنده ميگردي ولي كسان ديگه اي ازت آرامش مي خوان وقتهايي كه كسي حرفت را نميفهمه وقتهايي كه حرفت به جايي نميرسه وقتهايي كه هر كاري كه ميكني به چشم كسي نمياد وقتهايي كه خوبيهايي كه ميكني ديگران به صورت بدي ميبينن وقتهايي كه حتي خودت انگار حرفهاي ديگران را برعكس متوجه ميشي وقتهايي كه سرشار از انرژي هستي ولي خواسته يا نا خواسته انرژيتو ميگيرن وقتهايي كه به خاطر ديگران از خيلي خواسته هات چشمپوشي ميكني وقتهايي كه از ديگران انتظار داري و دقيقا همون موقع ازت انتظارمتقابل دارن وقتهايي كه به خاطر دوست داشتن آدمها حاضري حرفي نزني كه ناراحتشون كني ولي اين را به حساب مظلوم نماييت ميگذارند نه كوتاه آمدنت وقتهايي كه حوصله هيچكس و هيچ چيز را نداري . . و خيلي وقتهاي ديگه. واقعا چه كار ميكنين؟؟؟؟ شايد شما بدونين كه من چمه. آيا اشكال از منه يا از شرايطمه يا از اطرافيان.

Sunday, April 08, 2007

سينما

از اول سال تا حالا 3 بار رفتيم براي فيلم "اخراجيها" بليط بگيريم ولي متاسفانه موفق نشديم. جمعه شب دوباره رفتيم دم سينما صف طولاني بود ايستاديم تا براي سانس 7 بليط بگيريم.بعد از 20 دقيقه هنوز يك متري جلو نرفته بوديم كه گفتند تمام شد و حالا براي سانس 8 ميفروشند كه اون هم بعد از مدت زمان كوتاهي تمام شد جلوي ما يك پسر بچه تقريبا 5 ساله اي به همراه مامانش ايستاده بود كه خيلي بامزه بود.تپلي و خوش سرو زبان. مدتي منو نگاه كرد و گفت :" شما براي فيلم اخراجيها ميخواهيد بليط بگيريد يا مهمان؟ من گفتم : نميدونم هرچي نوبتمون شد گفت : به نظر من اخراجيهارو ببينين خيلي باحاله، البته ببخشيد بهتون ميگما گفتم: مگه تو اين فيلمو ديدي؟ گفت : نه ولي روزي چند بار تبليغشو توي تلويزيون نگاه ميكنم.خيلي خنده داره.البته الان خيلي خسته شدم آخه ازصبح رفته بوديم پارك همش دويديم و بازي كرديم،‌الان هم كه 2 ساعته توي صفيم مامانم هم كه نميزاره جايي بشينم خلاصه كه اين بچه بامزه كلي سرمونو گرم كرد بعد از اين حرفها مسئله ديگه اي كه اعصابمونو خرد كرد اين بود كه يك خانم به ظاهر باشخصيت آمد به يك دخترخانمي كه جلوتر از ما بود و ظاهرا دوستش بود يواش گفت كه براي ما هم بليط بگير، اون دخترخانم هم گفت: باشه چندتا بگيرم؟ خانم به ظاهر با شخصيت: 9تا ديگه واقعا خونمون به جوش آمده بود.به همراه مامان اون پسر بچه كمي با اون دختر خانم بحث كرديم ولي بي نتيجه بود در آخر اينكه باز هم نوبتمون نشد تا اين فيلم را ببينيم ولي براي اينكه زياد دلمون نشكنه بليط فيلم "ميهمان را گرفتيم وديديم كه اتفاقا فيلم جالب و خنده داري بود

Monday, April 02, 2007

Tatilat tamam

Belakhare tatilate norooz dare tamoom misheo az farda dobare har kasi bayad revale adie zendegisho shoroo kone. Emrooz ham ke 13 bedar bood jatoon khali alan yealame ash khordimo hala daram miterekam. Dige inam az khasiate 13 bedare dige;) Hala begin ki mikhad farda bad az 2 hafte tatili ke ta 10 sobh khabidimo hamash esterahat boode, saate 6 bidar beshe bere sare kar?!

Thursday, March 22, 2007

1 salo 1 rooz

Mesle baghieye weblog nevisan aval migam EIDE NOROOZ MOBARAK. Emrooz webloge man 1 salo 1 roozeshe. Che zood roozha migzareo tabdil be Hafteo Maho Faslo Sal mishe. Chize ziadi nemikham benevisam faghat inke bazi mogheha ba khodam fekr mikonam ke tooye zendegie ma adama etefaghaye mokhtalefi miofte ke maro majboor be anjam karhai mikone ke shayad toye oon zaman kheili narahatemon kone vali zaman ke migzare mibinim ke engar oon etefagh bayad mioftad ta ma alan dar in mogheiati ke hastim gharar begirim va shahede in etefaghat khoobi bashim ke darim lezatesho mibarim. Motmaenan hameye shoma agar fekr konin mibini ke in masalaro hatman tajrobe kardin. Roozegareton shad va oghat be kam.

Tuesday, March 06, 2007

Khaste

Baz ham roozhaye payanie akhare sal resid.Che zood emsal ham tamoom shod.Vali emsalam ba harsalam fargh dare va oon inke baraye avalin bar kheili khoshhalam ke dare Eid mishe.Enghadr khastam ke mikham hamash esterahat konam va begardam.Modati ham hast ke vaghte Up kardan ham nadaram.Be omide roozhaye khoobe Eid....

Saturday, February 24, 2007

جالب

چند روز پيش به اتفاق يكي از دوستانم براي خريد به خيابان ونك رفته بودم. كه احساس كرديم دستشويي (توالت) چه نعمت بزرگيه.براي همين تصميم گرقفتيم به ميدان ونك سري بزنيم. اولش كه قسمت زنانه به عبارتي تعطيل بود، ولي به دليل نياز مبرم وارد قسمت مردانه شديم. يك آقايي آنجا بود كه مردم را جهت استفاده راهنمايي ميكرد به نام ليدر توالت البته اين اسم را ما روي او گذاشتيم براي داخل شدن به جايگاه بايد دستمون را به شيوه خاصي جلوي اسكنر مخصوص حركت ميداديم تا بتونيم وارد بشيم بعد از مدتي تلاش بالاخره وارد شدم پشت سرم در خودش بسته شد. يك صفحه اي روي درب چسبانده بودند كه مراحل استفاده را توضيح ميداد. يك تايمر 10 دقيقه اي هم روي ديوار چسبانده بودند كه احتمالا بعد از 10 دقيقه درب خود به خود باز ميشد. بعد از اينكه كليه مراحل را انجام دادم چون فقط 4 دقيقه سپري شده بود ميبايستي دستم را مجددا جلوي اسكنر ميگرفتم تادرب باز شود. در آخر هميك سكه 50 توماني خرج اين كارها كرديم. خلاصه اينكه برام جالب بود كلي خنديديم

Sunday, February 18, 2007

جاي تاسف

چه خوبه كه آدم بتونه اطرافيانشو خوب بشناسه بعد با اونها رفت و آمد كنه يا باهاشون درد و دل كنه و حرفهاي دلشو بهشون بزنه يكي از عادتهاي بدي كه من دارم اينه كه زود به اطرافيانم اعتماد ميكنم و سفره دلم را پيششون باز ميكنم. بهتر بگم اين عيب بزرگ منه، كه اين مسئله بيشتر از همه به ضرر خودم تمام ميشه چون درصد كمي از آدمها خوشدل هستند ، درصد بالايي از اونها اصلا به قصد آزار دادن و ارضا كردن مسائل خودشون با ديگران صميمي ميشن ، حرفاي اونها رو ميشنوند و بعد اونها رو برملا ميكنن و از آب گل آلود ماهي ميگيرن!!!! حالا از اين طريق چه سودي عايدشون ميشه و چه نفعي ميبرند خدا ميدونه. شايد از اين طريق توجه و محبت ديگران را به خودشون جلب ميكنن، غافل از اينكه راههاي ديگه اي هم براي اين كار وجود داره چه خوبه كه هر كسي هميشه مواظب رفتار خودش باشه چون به نظرمن هر كاري كه آدم بكنه مطمئنا همونكار به خودش برميگرده شايد به يك نحو ديگه به قول معروف از هر دست بدي از همون دست ميگيري اين مسئله تلنگر بزرگي بود براي من كه درس بزرگي هم ازش گرفتم واز اين بابت خيلي خوشحالم براي همين اينجا نوشتم كه شما هم استفاده كنيد

Monday, February 12, 2007

دوست قديمي

چند روز پيش با يكي دوستان صميميم كه ميشه گفت 21 ساله كه با هم دوستيم صحبت ميكردم كه تقريبا 8 سالي هست كه رفته كانادا. ما از دوران مهدكودك با هم همسايه شديم و از همونجا دوستيمون شكل گرفت. ميتونم بگم ما تقريبا از 24 ساعت شايد 15 ساعتشو با هم بوديم. تا اينكه از ايران رفت برام گفت كه دوست پسرش سورپرايزش كرده و در سالگرد دوستيشون در يك گيلاس شامپاين بهش انگشتر داده و ازش خواستگاري كرده. خيلي براش خوشحال شدم ولي احساس عجيبي داشتم. درست مثل مادري كه بچش ميخواد ازدواج كنه بغض گلومو گرفت و دوتاييمون به ياد خاطرات دوران بچگيمون افتاديم و اينكه خودمن متوجه نيستيم كه چقدر زود بزرگ ميشيم :) حالا قراره كه بيان ايران عقد كنند و همونجا توي يك قصر قديمي عروسيشونو بگيرند. چه رويايي

Sunday, January 28, 2007

پل موزه پونه




ديروز عصر به عيادت يكي از همكارانم ميرفتيم كه در بيمارستان بستري بود. موقع برگشت به اتفاق يكي ديگه از همكارانم به سمت ميدان وليعصر رفتيم، در راه اشاره به پل عابر پياده اي كردند كه تازه افتتاح شده در همان نزديكي به نام پل موزه پونه.در صدد شديم كه يك سري به آنجا بنا به كنجكاوي بزنيم . اينطور كه گفته شد با همكاري بخش خصوصي اين پل ساخته شده. ما با خودمان فكر كرديم اگر با همكاري بخش خصوصي باشه پس حتما بليط هم فروخته ميشه يا
بالاخره به پل رسيديم وروديه خوب بود از سطح شيب داري بالا رفتيم به پله برقي رسيديم كه برق نداشت، رفتيم بالا داخل پل من را به ياد مترو ميانداخت نميدونم چرا.دو سمت آن تابلوهايي نصب شده بود كه بيشتر عكسهايي بود كه به شركت ملي گاز مربوط ميشد.در ابتدا و انتهاي پل نيز تلويزيون گذاشته بودند كه تصاوير ماهوارهاي تهران را نشان ميداد. به انتهاي پل رسيديم با يك دستگاه خودپرداز روبرو شديم و يك چيزي شبيه آبنما يا پاسيو يا چيزي شبيه اينها
در آخر هم با همان پله برقي هاي بدون برق آمديم پايين
جالب بود بيشتر از همه من از اين قسمتش خوشم آمد كه وقتي روي پل بودي احساس نميكردي كه الان داري از وسط خياباني به چه شلوغي رد ميشي يعني كامل ارتباطت بابيرون قطع بود و خيلي ساكت

Tuesday, January 23, 2007

ski

Emrooz ham mesle kheili az roozaye khoobe dige zemestoon hava aftabie va safo sard va ghashang. Vali man delam gereftast chon harvaght hava aftabi mishe yade oon roozae mioftam ke miraftam Ski ba doostane khoobam vali moteasefane hichkodome oon doostan dige inja nistan ke betonim ba ham berim ski va man mondamo khaterate oon roozha.Albate hastan doostane digei ke bahashon beram vali moteasefane kami tanbalan;( Beharhal rooze kheili ghashangie vali na baraye man.Dela braye hamashon tang shode.

Wednesday, January 17, 2007

Marg ya Zendegi

Bazi vaghta ba khodam fekr mikonam ke che zendege pooch va bi arzeshi darim. Chand rooz pish khahare 28 sale va pesare 4 saleye yeki az hamkaram toye hamam dochre gaz gereftegi shodn v fot kardan.Kheili etefaghe takan dahandei bood bihare atrafiane oonha. Ma ke az hamkaranesh boodim vaghean shoke shodim vay be hale nazdikaneshon. In hame har rooz herse in donya ro mikhorim akharesh ke chi kare 1 saniast.

Wednesday, January 10, 2007

Realistic and Artistic Fly Tying by Graham Owen







آقايي به نام گراهام اون دست به كار جالبي زده. ابتدا بر حسب علاقه خودش وجهت ماهيگيري تعدادي حشره مصنوعي ميسازه به عنوان طعمه، وخيلي سعي ميكرده كه طعمه هايي كه ميسازه خيلي واقعي به نظر بياد وانصافا هم تفاوت خاصي با زنده آن حس نميشه. كه همين مسئله توجه كلكسيونرهارا هم جلب ميكنه
بعد از مدتي طرفداران زيادي پيدا ميكنه ومردم حاضر ميشن كه دست ساخته هاش را با قيمت بالا به عنوان هديه هم خريداري كنند
يكي از دلائلي كه انقدر حشراتي كه ميسازه طبيعيه به گفته خودش اينه كه وقتي مشغول ساخت است گذر زمان را حس نميكنه ، يعني انقدر به اين كار علاقه داره ودر حين كار لذت ميبره
حالا خودتون قضاوت كنيد

Friday, January 05, 2007

Tanboore Shams







Jaye hamegi khali dishab rafte boodam be konserete "Tanboore Shams & Orkestre Okrain"


Kheili barnamye jalebi dashtan.Chizi ke fekresho nemikardam inke enghadr shologh bashe toye salon ke istade boodim ta barname shoroo beshe jaye soozan andakhtan nabood.


Ostad shajarian ham amade boodan baraye tamasha dar radife jelo neshaste boodan.


Yeki az navazandeha ke esme sazesho nafahmidam chi bood kheili karesh jaleb bood tedadi saz dasht ke bahashon sedahaye ajib gharib darmiavord bishtar shabihe sazhaye Amrikaye jonobi bood. Hame az karesh khosheshon omade bood va hesabi tashvighesh mikardan.


Akharin nokteye jaleb inke bad az tamam shodane konsert ke omadim biroon jeloye dare Talar az in bachehayee ke saz mizadan , mizadano miraghsidan ke halohavaye jalebi dorost karde bood mardom ham hame doreshon istade boodano tashvigheshon mikardano beheshon pool midadan fekr konam hatta bishtar az konsertia pool darovordan(shookhi)


Kholase jaye hameye doostan khali bood.ye chandta aks ham gereftam ke moteasefane chon Flash ro khamosh kardam tar shode.:(